معنی دلدادگی
لغت نامه دهخدا
دلدادگی. [دِ دَ / دِ] (حامص مرکب) دلداده گشتن. شیفتگی. عشق:
شه از دلدادگی در بر گرفتش
قدم تا فرق در گوهر گرفتش.
نظامی.
فرهنگ عمید
شیفتگی، عاشقی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
دلباختگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی، محبت
فرهنگ معین
(~. دِ) (حامص.) عاشق شدن.
حل جدول
واژه پیشنهادی
فتنه پرستی
خرمشاهی
کنایه از شوریدگی و دلدادگی
کار افتادگی
اثری از شهریار مندنی¬پور
دلدادگی
معادل ابجد
73