معنی دغدغه
فرهنگ معین
(دَ غْ دَ غِ) [ع. دغدغه] (اِ.) نگرانی، بیم، تشویش.
فارسی به انگلیسی
Trouble
لغت نامه دهخدا
دغدغه. [دَ دَ غ َ / غ ِ] (از ع، اِمص، اِ) ترس و بیم و تشویش خاطر. (برهان) (از غیاث). وسوسه و واهمه و تشویش در خاطر، و با لفظ بردن مستعمل است. (از آنندراج). اضطراب خاطر، و بدین معنی ظاهراً فارسی است. (یادداشت مرحوم دهخدا):
شکر قدح تلخ مکافات چه گویم
کز خاطر من دغدغه ٔ روز جزا برد.
صائب (از آنندراج).
- بی دغدغه، بی پریشانی. بدون ترس و بیم.
- دغدغه ٔ خاطر، تشویش خاطر. پریشانی خاطر. آشفتگی خاطر.
- دغدغه مند، مشوش خاطر. پریشان حواس.
|| میل نمودن به چیزی. (برهان) (غیاث).
بی دغدغه
بی دغدغه. [دَ دَ غ َ / غ ِ] (ص مرکب) بی اضطراب و نگرانی. و رجوع به دغدغه شود.
دغدغه کردن
دغدغه کردن. [دَ دَ غ َ / غ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) خارش کردن. غلغلک کردن: آنرا که زکام گرم باشد... آنچه از بینی فرودآید گرم و تیز و تنک و زرد باشد و بینی را و حلق را همی سوزاند و دغدغه کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
بیم، نگرانی، تشویش خاطر،
[قدیمی] با سر انگشت به جایی از بدن کسی زدن که به خنده آید، غلغلک دادن،
[قدیمی] سستی کلام،
[قدیمی] طعن کردن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اضطراب، بیم، پریشانی، ترس، تشویش، دلواپسی، دلهره، قلق،
(متضاد) آرامش
فرهنگ فارسی آزاد
دَغدَغه، طعنه زدن- غلغلک دادن (در فارسی بمعنی تشویش، ترس و نگرانی مصطلح است)
فارسی به عربی
اِرتباک
معادل ابجد
2013