معنی دعوا

فارسی به ترکی

تعبیر خواب

دعوا

دعوا اگر به صورت جدال باشد در حرف ـ ج ـ کلمه جدال آمده است ولی اگر دعوا منحصر به عصبانیت و ابراز خشم و بگو مگو باشد تعبیر دیگری دارد. اگر در خواب ببینید که با کسی دعوا می کنید که او را نمی شناسید از خویشاوند و عضوی از فامیل تکدر و آزردگی پیدا می کنید که بعد به صلح و دوستی می انجامد ولی اگر آن که با او دعوا می کنید آشنا بود دو حال دارد. اگر او با شما دعوا می کرد بیگانه ای به شما محبت می کند یا با انسانی خیر و نیکوکار برخورد خواهید نمود و اگر شما با او دعوا می کردید شما هستید که به دیگری محبت و خدمت می کنید که نا آشنا و غریبه است. اگر دیدید دو نفر با هم دعوا می کنند موردی پیش می آید که خوشحال می شوید. -

لغت نامه دهخدا

دعوا

دعوا. [دَع ْ] (ع، اِمص) دعوی، در تداول عامه ٔ فارسی زبانان. پرخاش. (ناظم الاطباء). سرزنش کردن و سرکوفت زدن و مورد بازخواست قرار دادن کودک یا زیردست، در این صورت گویند: بچه را دعواش کردم. (فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به دعوا کردن شود. || خصومت. نزاع. جدال. جنگ. (ناظم الاطباء). معارضه و مکابره و مشاجره و نزاع، اعم از آنکه لفظی باشد یا به ضرب و جرح نیز برسد. (فرهنگ لغات عامیانه). || جنگ و ستیز لوطیان و جاهلان محل با چاقو و کارد و چوب و نظایر آن. (فرهنگ لغات عامیانه).
- امثال:
اﷲساخلاسون دعوا نمی خواهد، اﷲساخلاسون در ترکی به معنی خدانگهدار است که گاه ِ جدا شدن از دوستان و کسان گویند. (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به دعوی شود.
دعوا بی نان و حلوایش نمی شود، نظیر و به معنی: دبه بی روغنش نمی شود. (فرهنگ عوام).
دعوا سر لحاف ملا نصرالدین بود. رجوع به لحاف شود.
- دعوا انداختن، بجنگ واداشتن. به نزاع واداشتن دو خروس یا دو گاو یا دو قوچ یا دو بچه را.
- دعوا راه انداختن، سبب جنگ و جدال شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دعوا مرافعه، جنگ و جدال و خصومت بر سر چیزی.
- دعوا مرافعه کردن، جنگ و جدل و خصومت بر سر چیزی کردن.
|| تظلم. داوری. دادخواهی. و رجوع به دَعْوی ̍ و دعوی [دَع ْ] شود: طلب و دعوائی که فیمابین عمله ٔ دفتر بوده باشد در حضور مشارالیه [ناظر دفترخانه ٔ همایون اعلی] باید قطع شود. (تذکره الموک چ دبیرسیاقی ص 36). چنین دستور بوده که دعواهای کم تا پنج تومانی الی دوازده تومان را... داروغه احضار، و زیاده بر این را دیوان بیگی احضار می نموده. (تذکره الملوک ص 48). بعهده ٔ مشارالیه [میراب دارالسطنه ٔ اصفهان] است هر گونه گفتگوئی و دعوائی که بخصوص حقابه ٔ ارباب و رعایای هر محل با یکدیگر داشته باشند. (تذکره الملوک ص 50).
- دعواهای حسابی عرفی، داوری ها و نزاعهای مربوط به امور مالی و عرفی. مقابل داوریهای مالی شرعی: دو روز دیگر از روزهای هفته در خانه ٔ خود به دعواهای حسابی عرفی میرسید [دیوان بیگی]. (تذکره الملوک ص 13).
- دعواهای شرعی، تظلم ها و داوریهای مربوط به شرع: مشارالیه [شیخ الاسلام دارالسطنه ٔ اصفهان] در خانه ٔ خود به دعواهای شرعی و امر به معروف و نهی از منکرات میرسید. (تذکره الملوک ص 3).


دعوا کردن

دعوا کردن. [دَع ْ ک َ دَ] (مص مرکب) در تداول، سخنان درشت گفتن. پرخاش کردن. سرزنش کردن. رجوع به دعوا شود. || نزاع کردن. ستیزه کردن. چاقو و کارد و چماق کشیدن و حریفان را زدن. این اصطلاح بین جاهلان و مشدیها و زورخانه کاران رواج دارد و کسی که در این کار دستی داشته باشد او را «دعوایی » و «دعواکن » و نزاعهای اسمی ومشهور او را «دعوا» نامند. (فرهنگ لغات عامیانه).

فارسی به انگلیسی

دعوا

Aggro, Argument, Difference, Disagreement, Falling-Out, Jar, Misunderstanding, Quarrel, Tiff

فارسی به عربی

دعوا

شجار، مسابقه، نزاع

حل جدول

دعوا

کشمکش

آشوب، اختلاف، تنازع، حرب، کشمکش، مرافعه، بگو مگو

مترادف و متضاد زبان فارسی

دعوا

آشوب، اختلاف، تنازع، حرب، زدوخورد، کشمکش، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع،
(متضاد) صلح

فرهنگ فارسی هوشیار

دعوا

در زبان عامه فارسی پرخاش، سرزنش کردن


دعوا کردن

کخشیدن

فارسی به ایتالیایی

دعوا

litigio

rissa


دعوا کردن

litigare

فارسی به آلمانی

دعوا

Streit [noun]

معادل ابجد

دعوا

81

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری