معنی دشمنی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
عداوت، خصومت، کر اهت، نفرت. [خوانش: (~.) (حامص.)]
فرهنگ عمید
عداوت، خصومت،
حل جدول
خصومت، عداوت، عناد، کینه، نایره
کین، خصومت، عداوت، عناد، کینه، نایره
مخاصمه
کین
نِقار
تخاصم
ضدیت
مترادف و متضاد زبان فارسی
خصومت، عداوت، عناد، کینه، نایره،
(متضاد) دوستی
فارسی به انگلیسی
Animosity, Animus, Antagonism, Enmity, Grudge, Hostility, Ill Will
فارسی به عربی
عداء، عداوه، کراهیه، کره، إحْنه
فرهنگ فارسی هوشیار
بد نفس، بد دل، زشت، قبیح، بدخواه، مبغض
فارسی به آلمانی
Der hass (noun), Hassen (verb)
معادل ابجد
404