معنی دستها
حل جدول
ایادی
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
دور دستها
سوئدی به فارسی
معلق زدن بر روی دستها،
انگلیسی به فارسی
گارد دستها کنار سر و بدن
handspring
(دربندبازی وآکروباسی) معلق زدن بر روی دستها
Gedan juji uke
دفاع ضربدری دستها برای قسمت پایین بدن
فرهنگ فارسی آزاد
لغت نامه دهخدا
بدل. [ب َ دَ] (ع مص) درد گرفتن دستها و پاها. درد گرفتن مفاصل و دستها وپاها. (از ناظم الاطباء). درد گرفتن مفاصل و دستها یا درد گرفتن استخوانها. (از اقرب الموارد). || (اِ) درد دستها و پایها. (منتهی الارب) (آنندراج). درد مفاصل و دستها یا درد استخوانها و از آن است «و رب بدل شر من بدل ». (ازاقرب الموارد). درد بندگاهها و دستها. (شرح قاموس). ج، اَبدل. (منتهی الارب).
یسرات
یسرات. [ی َ س َ] (ع اِ) دستها و پاهای سبک. (منتهی الارب) (آنندراج). دستها و پایهای جلد و چالاک. (ناظم الاطباء).
دست برگشودن
دست برگشودن.[دَ ب َ گ ُ دَ] (مص مرکب) دست برگشادن. گشودن دستها. || آزاد گذاشتن دستها. || تعدی کردن. تجاوز آغازیدن. رجوع به دست برگشادن شود.
معادل ابجد
470