معنی دستخوش

فرهنگ عمید

دستخوش

کسی که بازیچه و مسخرۀ دیگری شود،
زبون،
زیردست،
(شبه جمله) [عامیانه] کلمۀ تحسین که در قمار به کسی که خوب بازی کند و ببرد یا به کسی که با تردستی و مهارت کاری انجام بدهد می‌گویند، آفرین،
(اسم) [عامیانه] پولی را می‌گویند که کسی که در قمار برده به رسم انعام به دیگری بدهد،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

دستخوش

1، اسیر، دچار، گرفتار، انعام

فرهنگ فارسی هوشیار

دستخوش

دستمال، دستار و بمعنی زبون و زیر دست آفرین، احسنت، مرحبا، کلمه تحسین است

واژه پیشنهادی

فارسی به آلمانی

معادل ابجد

دستخوش

1370

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری