معنی دستار

دستار
معادل ابجد

دستار در معادل ابجد

دستار
  • 665
حل جدول

دستار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

دستار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • سربند، طیلسان، عصابه، عمامه، مندیل، دستمال
فرهنگ معین

دستار در فرهنگ معین

  • (دَ) (اِمر.) عمامه، پارچه ای که به دور سر پیچند.
لغت نامه دهخدا

دستار در لغت نامه دهخدا

  • دستار. [دَ] (نف مرکب) اسم فاعل از دست آوردن. دست آورنده. (برهان). || (اِ مرکب) جای دست. جای دست آوردن.
    - دستار مِثقَب، چوبی که بر دسته ٔ مثقب باشد و سر دسته ٔ مذکور در آن بود و وقت گردانیدن مثقب در میان بگردد و آنرا نجار به دست دوم بگیرد و بزور بکشد تا زود سوراخ شود. (آنندراج):
    ز معنی گرش کوتهی کرد ریش
    ولی رفته کارش ز دستار بیش.
    وحید (در تعریف مثقب، از آنندراج). توضیح بیشتر ...
  • دستار. [دَ] (اِ مرکب) از: دست + ار، پسوند نسبت. مندیل و روپاک. (برهان). روپاک و دستمال و شکوب و شوب و فوته. (ناظم الاطباء). بتوزه. بدرزه. دزک. دستا. دست خوش. شسته. شوب. فَدام. (منتهی الارب). فلرز. فلرزنگ. فلغز. گرنک. لارزه. مندیل. (دهار) (منتهی الارب). نَشّافه. (منتهی الارب). دستمال اعم از روپاک و فلرزنگ:
    آن کرنج و شکرش برداشت پاک
    واندر آن دستار آن زن بست خاک.
    رودکی.
    کنیزک ببرد آب و دستار و طشت
    ز دیدار مهمان همی خیره گشت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

دستار در فرهنگ عمید

  • شال که دور سر ببندند، دستمال، شال، مندیل، عمامه، بروفه، دستا،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

دستار در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

دستار در فرهنگ فارسی هوشیار

واژه پیشنهادی

دستار در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید