معنی درین

لغت نامه دهخدا

درین

درین. [دَ] (ق مرکب) مخفف در این. (آنندراج).

درین. [دُ ی ِ] (اِخ) تلفظ فرانسوی «دریایی » که قومی بودند. رجوع به دریایی در ردیف خود شود.

درین. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان عقدا بخش اردکان شهرستان یزد. واقع در 24هزارگزی جنوب باختری اردکان و کنار راه فرعی درین به میبد. آب آن از قنات و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

درین. [دَ] (ع ص، اِ) علف ریزه ٔ خشک. (منتهی الارب). حطام و ریزه های چراگاه هرگاه کهنه باشد و آن علف پوسیده است و شتران کمتر از آن استفاده می کنند. (از اقرب الموارد).
- ام درین، زمین قحطزده و خشک. (از اقرب الموارد).
|| جامه ٔ کهنه. (منتهی الا رب) (ازاقرب الموارد).

درین. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 37هزارگزی شمال باختری مشهد و کنار راه مشهد به قوچان، با 303 تن سکنه. آب آن از قنات و راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

درین. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان مسکون جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در 63هزارگزی خاور مسکون و 30هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بم به سبزواران. مزارع باریکو، باغ لولیا، باغ حاجی، زین الدین، باغ نو، باغ سیب و باغ زیارت جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


درین قلعه

درین قلعه. [دَ ق َ ع َ / ع ِ] (اِخ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه. واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 11هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ مهاباد به ارومیه. آب آن از دره و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


ام درین

ام درین. [اُم ْ م ِ دَ] (ع اِ مرکب) زمین بی گیاه. (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از المرصع). زمین قحطزده. (منتهی الارب). زمین مجدبه. (از المنجد) (از اقرب الموارد). زمین لم یزرع. (از المرصع). || سختی و تنگی. (ناظم الاطباء).


درین کبود

درین کبود. [دَ ک َ] (اِخ) دهی است جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 18هزارگزی شمال خاوری گرمی و 18هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به بیله سوار، با 760 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


درین سو

درین سو. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 33 هزار و پانصد گزی باختر قره آغاج و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میانه، با 410 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

گویش مازندرانی

درین

پستو انباری


درین چال

نام مکانی در آلاشت سوادکوه

حل جدول

درین

رود جنگ زده بالکان

ترکی به فارسی

درین

عمیق

فرهنگ فارسی هوشیار

متبا درین

(تک: متبادر) در آیندگان زود رسندگان شتابندگان

معادل ابجد

درین

264

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری