معنی دریافتن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
یافتن،
رسیدن به چیزی،
پی بردن به امری، فهمیدن،
کسی را مدد کردن و از بلا رهانیدن،
حل جدول
گرفتن، درک کردن
مترادف و متضاد زبان فارسی
اخذ، ادراک، درک کردن، فهم، فهمیدن، گرفتن
فارسی به انگلیسی
Apprehend, Compass, Comprehend, Dig, Digest, Discover, Distinguish, Fathom, Feel, Find, Glean, Grasp, Nose, Notice, Perceive, Plumb, Realize, Scent, See, Understand
فارسی به ترکی
anlamak, farkına varmak
فارسی به عربی
ادرک، استنتج، افهم، اکتشف، الق القبض علیه
فرهنگ فارسی هوشیار
رسیدن به چیزی
فارسی به ایتالیایی
constatare
فارسی به آلمانی
Entdecken, Herausfinden
معادل ابجد
745