معنی دخ ، دخان

حل جدول

لغت نامه دهخدا

دخ دخ

دخ دخ. [دَ دَ] (ق مرکب) گروه گروه. فوج فوج. (ناظم الاطباء).


دخ

دخ. [دَخ خ / دُخ خ] (ع اِ) دود. دخان. (از اقرب الموارد). رجوع به دخان شود.

دخ. [دَ] (ص) نیکو را گویند. (جهانگیری). خوب و نیکو. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). در زبان لوتره گویان زمان و مکان سوزنی به معنی نیکو مقابل زشت بوده است. (یادداشت مؤلف):
همیشه تا که بود زیف زشت و دخ نیکو
بلفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ
ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف
ز بخت باد همه کار دوستان تو دخ.
سوزنی.
|| سره. (جهانگیری). سره و خلاصه ٔ هر چیزی. (برهان). خلاصه و گزیده از هر چیز. (ناظم الاطباء). || (اِ) فوج. (جهانگیری). فوج و صف. (برهان) (از آنندراج). گروه و جماعت و فرقه و فوج. (از ناظم الاطباء):
همچو امواج بحر لشکرشان
متعاقب همی رسد دخ دخ.
نزاری (از جهانگیری).

دخ. [دُ] (اِ) مخفف دختر است. (جهانگیری) (برهان). به معنی دخت است که مخفف دختر باشد. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء):
در چمن دلبری سروقدی ماهرخ
چون تو ندیده ست کس هیچ پریچهره دخ.
شهاب الدین عبداﷲ (از جهانگیری).
|| گیاهی باشد که از میان آب بروید و از آن حصیر ببافند. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). گیا لوخ که از آن حصیر بافند. (ناظم الاطباء). گیاهی است که آنرابسان فرش در مسجدها و جز آن گسترانند. پرده نیز برای دفع مگس از آن کنند. دوخ. بَردِی. کبابی. زیخ. رخ.لخ. پیزر. حفا. اسل. لمض. غریف. کبانی. زیغ:
گفتا ددده گز حصصیری سره را چند
نه از ککنب از دددخ وز نه نه نه نال.
انوری.
روی مرا هجر کرد زردتر از زر
گردن من عشق کرد نرم تر از دخ.
شاکربخاری (از صحاح الفرس).


دخان

دخان. [دُ] (ع اِ) دُخّان. (منتهی الارب). دود که از آتش برآید. (غیاث اللغات). دود. نحاس. یحموم. (یادداشت مؤلف). درعرف عامه جسم سیاه بالارونده ای است که محصول آنچه ازآتش سوخته است میباشد. و در اصطلاح حکماء اعم از تعریف مذکور است و عبارتست از جسمی که ترکیب یافته از اجزاء خاکی و آتشی خواه سیاه و خواه برنگ دیگر باشد. ج، ادخنه. دواخن. دواخین. (منتهی الارب):
هواگسست گسست از چه ؟ برگسست از ابر
ز چیست ابر؟ ندانی تو از بخار و دخان.
فرخی.
ای بار خدایی که کجا رای تو باشد
خورشید درخشنده نماید چو دخانی.
فرخی.
گفتم چو رای روشن او باشد آفتاب
گفتا بهیچ حال چو آتش بود دخان ؟
فرخی.
بلی آفتابست لیکن نگردد
نهان زیر هر میغی و هر دخانی.
فرخی.
زیرا که بجای چراغ روشن
اندر دل پرغدر تو دخانست.
ناصرخسرو.
از آتش حسام تو بدخواه را
در چشم و دل همیشه دخان و شرار باد.
مسعودسعد.
ز آب خنجر تو آتشی فروخت چنان
کز او سپهر و ستاره دخان نمود و شرار.
مسعودسعد.
در صف ّ کارزاربرآید دخان مرگ
در تف ّ رزمگاه بخیزد شرار تیغ.
مسعودسعد.
آری ز نور آتش و از لطف آب پاک
رفعت بجز نصیب دخان و بخار نیست.
سنایی.
خورشید نه برق نعل رخشت
ناری است که بی دخان ببینم.
خاقانی.
وزپی افروزش بزم جلالش دان و بس
نورها کاین هفت شمع بی دخان افشانده اند.
خاقانی.
از اختر و فلک چه بکف داری ای حکیم
گر مغصفت نه ای چه کنی آتش و دخان.
خاقانی.
وگر آتش خشم سوزانش را
چو سوزنده آتش دخان باشدی.
(از کلیله).
چون رود نور و شود پیدا دخان
بفسرد عشق مجازی آن زمان.
مولوی.
معدن گرمی است اندر لامکان
هست دوزخ از شرارش یک دخان.
مولوی.
هم ز آتش زاده بودند آن خسان
حرف میراندند از نار و دخان.
مولوی.
آتش به نی و قلم درانداخت
وین رود که میرود دخانست.
سعدی.
آتشین سطوتی و دیده ٔ کفر
پر دخان تو و شرار تو باد.
؟
غِناج، غُنج، نئور؛ دخان نیل. نیلج، نیلنج، دخان پیه. (منتهی الارب). و نیز رجوع به دود شود.
- دخان شکستن از آب، کنایه از ایجاد کردن دخان از آب بود. (آنندراج). بخار از آب بر آوردن:
از آب تف هیبت تو بشکند دخان
وز سنگ جذب همت تو برکشد بخار.
انوری.
- دخان محترق، دود مشتعل:
ابر تیره دخان محترق است
بر چنین نکته عقل متفق است.
نظامی.
|| تنباکو. تتن. توتون.
- دخان نوشان، قلیان کشان. (آنندراج). کسانی که دود تنباکو استعمال میکنند. (ناظم الاطباء).
|| تنگسالی. (مهذب الاسماء). قحط. || کنایه از تاریکی:
گشت چو جنت ز نور قبه ٔ چرخ از نجوم
شد چو جهنم بوصف دخمه ٔ ارض از دخان.
خاقانی.
|| دوده.

دخان. [دُ] (اِخ) سوره چهل وچهارمین از قرآن. مکیه و آن پنجاه ونه آیت است. پس از زخرف و پیش از جاثیه. (یادداشت مؤلف). || اشاره بکسانی که منکرقیامت اند و میگوید که خدا آسمانها و آنچه را در میان آنها است بیهوده نیافریده و ناچار هر کس جزای کار خود را روزی خواهد دید. (از دایره المعارف فارسی).

فرهنگ فارسی هوشیار

دخ دخ

گروه گروه، فوج فوج


دخان

دود، نام سوره 44 از قرآن کریم

فرهنگ معین

دخ

(دُ) (اِ.) دختر، بنت.

(دَ) (اِ.) صف، رده.

فرهنگ عمید

دخ

دختر

سره، خالص، خوب و نیکو،
(اسم) گروه، فوج، دسته،

معادل ابجد

دخ ، دخان

1259

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری