معادل ابجد
داور در معادل ابجد
داور
- 211
حل جدول
داور در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
داور در مترادف و متضاد زبان فارسی
- حاکم، حکم، قاضی، میانجی، هیربد
فرهنگ معین
داور در فرهنگ معین
- (وَ) [په.] (ص.) قاضی، حکم.
لغت نامه دهخدا
داور در لغت نامه دهخدا
-
داور. [وَ] (ص، اِ) دادور. در اصل این کلمه دادور بود به معنی صاحب داد پس بجهت تخفیف دال ثانی را حذف کردند. (غیاث اللغات). در اصل دادور بود چون نامور و هنرور و سخنور. بهمان معنی عادل است و در اصل دادور بوده است یک دال را حذف کرده اندچه در فرس مخفف محذوف بتکلم آسان تر و بفصاحت نزدیکترست. مخفف دادورست. (از آنندراج). || (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. دادار. اوبهی). اﷲ. خدای متعال. خدا. ایزد. یزدان. دادار. اﷲ:
پس از دادگر داور رهنمون
بدان کو رهانید ما را ز خون. توضیح بیشتر ...
- داور. [وَ] (اِ) حاکم شرع یا عرف. موسی پایه و درجه ٔ داور را به اندرز خسوره ٔ خود یترون در میان قوم قرار داد. (خروج 18: 13 -26) و سرداران هزاره و صده و پنجاهه و دهه نامیده میشدند ولکن داور و پادشاه همان قاضی بود و او نیز میبایست که در اصول و فروع امور از کاهن اعظم مشورت خواهد. (سفر اول اعداد 27: 21 و اول سموئیل 22: 11- 15 مقابل 23: 6) و در زیر دست داود پادشاه ششهزار ناظر و داور بود (اول تواریخ 23: 4). از جمله اصلاحات یهوشافاط که معمول داشت یکی برقرار نمودن داوران بود (دوم تواریخ 19: 5- 11) و از برای ایشان مجلس مشورت فراهم نمود که بدستیاری آن کارها را بدرستی و راستی فیصل دهند چنانکه سنهدریم یا مجمع تقلید همان مجلس بود و داوران را فرمود که تا توانند راستی و راست کرداری را پیشه کنند و رشوه نپذیرند. توضیح بیشتر ...
-
داور. [وَ] (اِخ) یا زمین داور. نام ناحیه ای میان سیستان بناحیه ٔافغانستان و آنجا مسقطالرأس گروهی از دانشمندان بوده است. شهری است و ناحیتی به سیستان. (از دمشقی):
ورا کرد پیش سپه جنگجوی
بر شهر داور فرود آمد اوی.
اسدی.
یاقوت در معجم البلدان آرد: داور. و اهل ناحیه آن را زمین داور گویند که سرزمین داورست و آن ولایتی است وسیع دارای شهرها و دهها بهمسایگی رخج و بست و غور و آن سرحدی از حدود سیستان است و شهر آن «تل » و «درغور» و هر دو بر ساحل نهر هندمند قرار دارند. توضیح بیشتر ...
- داور. [وَ] (اِخ) شیخ محمد مفیدبن محمد نبی بن محمد کاظم. تولد داور در سنه ٔ1251 هَ. ق. بوده است و وفات او در سنه 1325 در هفتاد سالگی درشیراز و در قبرستان درسلم (باب سَلْم) واقع در جنوبی شیراز مدفون شده است. توضیح بیشتر ...
- داور. [وَ] (اِخ) مرحوم میرزا علی اکبرخان داور وزیر عدلیه و وزیر مالیه ٔ معروف در دوره ٔ سلطنت رضاشاه پهلوی که قبل از اتخاذ نام خانوادگی «داور» معروف بود به میرزاعلی اکبرخان مدعی العموم، تحصیلات خود را ابتدا در تهران و بعد در سویس، که مدتها در آنجا مقیم بود، به پایان رسانید و سپس اندکی بعد از سنه 1300 هَ. ش. به تهران معاودت نمود و از آن به بعد ترقیات سریع نمود و در کابینه های مختلفه متناوباً بوزارت فواید عامه و وزارت عدلیه و وزارت مالیه منصوب شد و متدرجاً در نتیجه هوش و کفایت و فعالیت خود یکی از مشاهیر رجال دولت گردید بطوری که در سنین اواخر عمر خود مرحوم داور با مرحوم تیمورتاش وزیر دربار دو رکن عمده ٔ بسیار با نفوذ دولت را تشکیل میدادند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
داور در فرهنگ عمید
-
کسی که برای قطع و فصل مرافعۀ دو یا چند تن انتخاب شود،
قاضی،
(ورزش) کسی که بر اجرای درست قوانین بازی نظارت دارد،
کسی که میان نیک و بد حکم کند،
حاکم،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
داور در فارسی به انگلیسی
- Arbiter, Arbitrator
فارسی به ترکی
داور در فارسی به ترکی
- hakem, jüri
فارسی به عربی
داور در فارسی به عربی
- حکم، محکم، محلف
فرهنگ فارسی هوشیار
داور در فرهنگ فارسی هوشیار
- قاضی، حاکم، دادرس در اصل این کلمه دادور بود بمعنی صاحبداد، پس بجهت تخفیف دال تانی را حذف کردند. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
داور در فارسی به ایتالیایی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید