معادل ابجد
دانا در معادل ابجد
دانا
- 56
حل جدول
دانا در حل جدول
- عالم، دانشمند
- فاضل، هوشمند، محقق، خردمند، دانشمند
- طبن
مترادف و متضاد زبان فارسی
دانا در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
حبر، خردمند، دانشمند، عالم، فاضل، فرهیخته، محقق، ملا،
(متضاد) نادان. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
دانا در فرهنگ معین
- [په.] (ص فا.) عالم، دانشمند. ج. دانایان.
لغت نامه دهخدا
دانا در لغت نامه دهخدا
- دانا. (نف) صفت فاعلی دائمی از دانستن. داننده. مقابل نادان. مقابل کانا. مقابل جاهل. کندا. عالم. علیم. (منتهی الارب). علاّم. (السامی) (مهذب الاسماء). شاعر. فطن [ف َ / ف ِ]. کاتب. نطاسی. نطس [ن َ طِ / ن َ طْ / ن َ طُ]. عارف. عریف. طَبن. شفن [ش ِ ف ِ / ش َ ف َ]. ناخع. طَب ّ. مُعَتَّه. طَبیب. مشهر. (منتهی الارب). پژوهنده. فرساد. (برهان). داناج (معرّب دانا). دانشمند. (منتهی الارب). فقیه. (منتهی الارب) (دهار). فَقِه. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
- دانا. (اِخ) نام یکی از سران غز در قرن پنجم هجری. این مرد بهمراهی بوقا و کوکتاش و منصور از رؤسای آن طوایف در 429 بمراغه رفته و جامع آنجا را آتش زده و اهل شهر و کردان هذبانیه را کشته است. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 189). توضیح بیشتر ...
-
دانا. (اِخ) ملافخرالدین کشمیری از مشاهیر شعراست در عهد فرخ سیر وارد شاه جهان آبادشد و در زمره ٔ منشیان حکمران آنجا درآمد و مأمور تحریر «شاهنامه ٔ فرخ سیری » گردید از آنجا بکشیمر بازگشت و به سال 1150 هَ. ق. درگذشت. این بیت او راست:
دل بر خیال روی عرقناک بسته ام
خیزد شمیم روغن گل از کباب من.
(قاموس الاعلام ترکی). توضیح بیشتر ...
- دانا. (اِخ) نام دهی دیرینه در نزدیکی حلب به عواصم در دامنه ٔ جبل لبنان و در کران آن صفه ای است بفراخی میدانی و در میانه ٔ آن قبری است و قبه ای اما خداوند آن شناخته نیست. (از معجم البلدان). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. توضیح بیشتر ...
- دانا. (اِخ) نام شهری بآسیای صغیر در بیست وپنج فرسنگی کاپادوکیه بعهد اردشیر دوم پادشاه هخامنشی. (ایران باستان ج 2 ص 1001). توضیح بیشتر ...
- دانا. (اِخ) نام نهری بافریقای جنوبی و آن بطول 350هزار گز است و باقیانوس هند ریزد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
دانا در فرهنگ عمید
- داننده، آگاه، عالم: توانا بُوَد هرکه دانا بُوَد / ز دانش دل پیر برنا بُوَد (فردوسی: ۱/۴)، چو دانا تو را دشمن جان بُوَد / بِه از دوستمردی که نادان بُوَد (فردوسی: ۷/۱۸۰)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
دانا در فارسی به انگلیسی
- Knower, Knowing, Intelligent, Sage, Savvy, Knowledgeable, Learned, Sagacious, Savant, Wise. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
دانا در فارسی به ترکی
- bilgin, âlim
فارسی به عربی
دانا در فارسی به عربی
- حکیم، فطن
نام های ایرانی
دانا در نام های ایرانی
- پسرانه، عاقل، خردمند
ترکی به فارسی
دانا در ترکی به فارسی
- گوساله
فرهنگ فارسی هوشیار
دانا در فرهنگ فارسی هوشیار
- داننده، عالم، شاعر، کاتب
فارسی به ایتالیایی
دانا در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
دانا در فارسی به آلمانی
- Gelehrt [adjective], Weise [adjective]
واژه پیشنهادی
دانا در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید