معنی داروبرد

فرهنگ معین

داروبرد

(بَ) (اِمر.) کر و فر، گیرودار.

حل جدول

داروبرد

هیاهوی جنگ


هیاهوی جنگ

داروبرد

لغت نامه دهخدا

دار و بگیر

دار و بگیر.[رُ ب ِ] (اِ مرکب) داروگیر. داروبرد:
زبان گردان گویا شود به داروبگیر
دل دلیران مایل شود به جور و ستم.
فرخی.


دار و برد

دار و برد. [رُ ب َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) گیرو دار و کَرّ و فَرّ و تبختر. (برهان):
بپوشید رستم سلیح نبرد
به آوردگه رفت با دار و برد.
فردوسی.
اگر شاه با شاه جوید نبرد
چرا باید این لشکر و داروبرد؟
فردوسی.

فرهنگ عمید

دار

=داشتن
دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبدار، پول‌دار، چیزدار، خزانه‌دار، دردار، دسته‌دار، راه‌دار، مال‌دار، نامدار، وام‌دار،
* داروبَرد: [قدیمی، مجاز]
کروفر، گیرودار: بپوشید رستم سلیح نبرد / به آورد گه رفت با داروبرد (فردوسی: ۳/۱۹۱)،
های‌وهوی در جنگ،
* داروگیر: [قدیمی، مجاز]
جاه‌وجلال: یکی حمله بردند بر سان شیر / بدان لشکر گشن با داروگیر (فردوسی: لغت‌نامه: داروگیر)،
هیاهو،
جنگ و ستیز،
* داروندار: [عامیانه] تمام دارایی کسی، آنچه کسی از مال و ثروت در اختیار دارد،

معادل ابجد

داروبرد

417

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری