معنی دا

دا
معادل ابجد

دا در معادل ابجد

دا
  • 5
حل جدول

دا در حل جدول

  • بله روسی
  • بله روسی، بیماری
لغت نامه دهخدا

دا در لغت نامه دهخدا

  • دا. (اِ) مخفف دایه، داه. || (در تداول مردم بختیاری) مادر. ام. والده. توضیح بیشتر ...
  • دا. (اِ) مخفف داو:
    از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم
    هم خصل بهفده شد و هم دا بسر آمد.
    سوزنی.
    (چنین است در تذکره ٔ تقی الدین و دو نسخه ٔ خطی کهن دیوان سوزنی) ولی طبیعی تر آن است که اصل: «. هم داوسر آمد» باشد. توضیح بیشتر ...
  • دا. (ریشه ٔ فعل) در فرس هخامنشی و اوستا ریشه ای است به معنی دادن و آفریدن و ساختن و بخشیدن و آن در «دادن » فارسی آمده است. (از فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 57 و 71 و 74). توضیح بیشتر ...
  • دا. (اِ) رده ٔ دیوار. (غیاث). پایه و اساس بنا. داو. دای. پی. بنیاد. اصل بنا:
    پی دیوار ایمان بود کارش
    از آن شد چاردا از چاریارش.
    جامی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 405).
    رجوع به داو و دای شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

دا در فرهنگ عمید

  • بیماری، مرض، علت،
ترکی به فارسی

دا در ترکی به فارسی

فرهنگ فارسی هوشیار

دا در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید