معنی خیال
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گمان، وهم، آنچه که در خواب دیده شود، یکی از حدود اسماعیلیان. [خوانش: [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
صورتی که در خواب یا بیداری به ذهن آید، پندار، گمان، وهم،
نیرویی که بهوسیلۀ آن صورتهایی که در زمانی دیده شده در ذهن تجدید و احیا میشود،
حل جدول
تصور
فرهنگ واژههای فارسی سره
پندار، گمان
کلمات بیگانه به فارسی
گمان
مترادف و متضاد زبان فارسی
توهم، گمان، وهم، پندار، پنداشت، تخیل، اندیشه، تصور، تفکر، فکر، مخیله، نقشه، سودا، وسواس، تصویر، تندیس، شبح، قصد، آهنگ، عزم، تصمیم
فارسی به انگلیسی
Fancy, Ideal, Imagination, Nonentity, Notion, Phantasm, Phantom, Vision
فارسی به ترکی
hayal
فارسی به عربی
انطباع، تصمیم، خطه، خیال، خیالی، رویه، شبح، ظهور، عقل، عقیده، فکر، فکره، قصه، مرح، نزوه، نیه، هلوسه، هوی، اِدَّعاءٌ
عربی به فارسی
قوه مخیله , وهم , هوس , نقشه خیالی , وسواس , میل , تمایل , فانتزی , اسب سوار , سوار کار , سواره نظام , پندار , تصور , تخیل , انگاشت , ابتکار , خیال , منظر , ظاهر فریبنده , شبح , خیالی , روح
فرهنگ فارسی هوشیار
پندار، ظن، گمان
فارسی به ایتالیایی
spettro
فارسی به آلمانی
Doppelbild (m), Geist (m), Gespenster (m), Spuk (m)
معادل ابجد
641