معنی خوشه چینها

حل جدول

خوشه چینها

تابلویی از جین فرانسیس

لغت نامه دهخدا

خوشه

خوشه. [ش َ / ش ِ] (اِ) اجتماع گلها و یا میوه ها که بواسطه ٔ محوری که قائم به همه ٔ آنهاست نگاه داشته شده اند مانند خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما و خوشه ٔ گندم و خوشه ٔ تمشک و جز آن. (ناظم الاطباء). مجموع حب های رستنی که بهم پیوسته باشد. سنبل. شنگله. (یادداشت مؤلف):
ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بادپیچ بازیگر.
ابوشکوربلخی.
به خروار از آن پس ده و دوهزار
به خوشه درون گندم آرند بار.
فردوسی.
ز گاوان گردون کشان چل هزار
به خوشه درون گندم آرند بار.
فردوسی.
خورش هست چندان که اندازه نیست
به خوشه درون هست اگر تازه نیست.
فردوسی.
از آن خوشه ای چند ببرید وبرد
به ایوان و خوالیگرش را سپرد.
فردوسی.
آن خوشه بین چنانکه یکی خیک پر نبیذ
سربسته و نبرده بدو دست هیچکس.
بهرامی.
ترا تنت خوشه ست و پیری خزان
خزان تو بر خوشه ٔ تنت زد.
ناصرخسرو.
دگرگون شدی و دگرگون شود
چو بر خوشه باد خزان بروزد.
ناصرخسرو.
گهی بدرود خوشه ت ورزکاری
گهی بشکست شاخی باغبانت.
ناصرخسرو.
به خوشه در از بهر بیرون شدن
چنان جمله شد ماش و سنگ و نخود.
ناصرخسرو.
چه بیم داری از شیر کو ندارد چنگ
چه خیر جویی از خوشه کوندارد بر.
مسعودسعد.
نهال دید درخت شده و آن خوشه ها از او آویخته. (نوروزنامه ٔ خیام). درخت انگور دید چون عروس آراسته، خوشه بزرگ شده و از سبزی بسیاهی آمده چون شبه می تافت. (نوروزنامه).
برحذرم ز آتش اجل که بسوزد
کشت حیاتی که خوشه در دهن آورد.
خاقانی.
گیسوان بافته چون خوشه چه دارید هنوز
بندآن خوشه که آن بافته تر بگشائید.
خاقانی.
از دانه ٔ دل به کشت شادی
یک خوشه بسالیان مبینام.
خاقانی.
چو خوشه چند شوی صدزبان نمی خواهی
که یک زبان چو ترازو بوی بروز جزا.
خاقانی.
دانه فشان گشته به هر گوشه ای
رسته ز هر دانه ٔ او خوشه ای.
نظامی.
هرکه مزروع خود بخورد خوید
وقت خرمنش خوشه باید چید.
سعدی.
- امثال:
خوشه یکسر دارد. (از مجموعه ٔ امثال مختصر چ هند).
- خوشه ٔ ارزن، سنبل ارزن. مسطو. (منتهی الارب).
- خوشه ٔ انگور، عنقود. (یادداشت مؤلف). عذق. (منتهی الارب):
چون قوس قزح برگ رزان رنگ برنگند
در قوس قزح خوشه ٔ انگورگمان است.
منوچهری.
نقل ما خوشه ٔ انگور بود ساغر سفچ
بلبل و صلصل رامشگر و بر دست عصیر.
بوالمثل.
مه گرچه دهد نور به انگور ولیکن
ز آن خوشه ٔ انگور ندارد که تو داری.
سیدحسن غزنوی.
گرچه مشعبد ز موم خوشه ٔ انگور ساخت
ناید از آن خوشه ها آب خوشی در دهان.
خاقانی.
- خوشه ٔ خرما، قسمتی از میوه ٔ درخت خرماکه به یک محور پیوسته و از شاخسار آویزان است. (یادداشت مؤلف). مسطو. عرجون. کیاسه. غمشوش. قطف. قنو. عطل. عذق. عهان. (منتهی الارب):
زین روی چون کرامت مریم بباغ عمر
از نخل خشک خوشه ٔ خرما برآورم.
خاقانی.
- خوشه ٔ دل، کنایه از دل و امعاء و احشاء:
ز دانا جوی پند ایرا که آب پند خوش یابی
چو دانا خوشه ٔ دل را بدست عقل بفشارد.
ناصرخسرو.
- خوشه ٔ عمر، کنایه از سالیان عمر:
در دانه ٔ دل نماند مغز آوخ
در خوشه ٔ عمر دانه بایستی.
خاقانی.
- خوشه ٔ عنب، خوشه ٔ انگور:
آنکه زلفش چو خوشه ٔ عنب است.
فرخی.
- خوشه ٔ قرآن، کنایه از قرآن مجید:
به خوشه ٔ قران در مبین دانه را
به انگور دین در رها کن عصیر.
ناصرخسرو.
- خوشه ٔ گندم، سنبله. سنبل. مجموعه های گندم که در غلاف در گرد ساقه ای متصل باشد. (یادداشت مؤلف).
- خوشه ٔ نسترن، دسته گل نسترن:
چو خوشه ٔ نسترن پروین درخشنده به سبزه بر
بزر و گوهران آراسته خود را چو دارایی.
ناصرخسرو.
|| قسمی مروارید قیمتی که بدان ماند که چند مروارید را بهم پیوسته و از آن سنبله و خوشه کرده اند. (از الجماهر بیرونی):
تنش سیم و شاخش زیاقوت و زر
برو گونه گون خوشه های گهر.
فردوسی.
|| نام مرغی است. (برهان قاطع):
هست مرغی که خوشه نام وی است
پیش دریای چین مقام وی است.
آذری (از انجمن آرای ناصری).
|| آژفنداک و قوس قزح. || پاره. قطعه. || پدرزن. || پدر شوهر. (ناظم الاطباء). || (اِخ) کنایه از برج سنبله و عرب آنرا عذراء خوانده است. این صورت در منطقهالبروج واقع و از چندین ستاره تشکیل میشود. برج خوشه بر صورت زنی تخیل شده که گاهی خوشه ای بر دست چپ آن تصویر می نمایند. (یادداشت مؤلف):
بگشت اندر این نیز چندی سپهر
چو از خوشه بنمود خورشید چهر.
فردوسی.
پدر بر پدر پادشاهی مراست
خور و خوشه و برج ماهی مراست.
فردوسی.
خوشه کزان سنبل تر ساخته
سنبله را بر اسد انداخته.
نظامی.
هفتصد و پنجاه و چار از هجرت خیرالبشر
مهر را جوزا مکان و ماه را خوشه وطن.
حافظ.
- برج خوشه، برج سنبله:
بدو گفت گردوی انوشه بدی
چو ناهیددر برج خوشه بدی.
فردوسی.
امسال برج خوشه شعیر اندر آسمان.
سوزنی.
از همه کشته ٔ فلک دانه ٔ خوشه خورد و بس
چون سوی برج خوشه رفت از سر برج آذری.
خاقانی.
- خانه ٔ خوشه، برج سنبله.
- خوشه ٔ پروین، نام دسته ٔ ستاره های پروین. رجوع به پروین شود:
رو که ز عکس لبت خوشه ٔ پروین شده ست
خوشه ٔ خرمای تر بر طبق آسمان.
خاقانی.
نسرین را به خوشه ٔ پروین بپرورند.
خاقانی.
خوی برخ چون گل و نسرین شده
خرمن مه خوشه ٔ پروین شده.
نظامی.
ز مروارید تاج خسروانیت
یکی در خوشه ٔ پروین نباشد.
سعدی.
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه ٔ پروین به دو جو.
حافظ.
- خوشه ٔ چرخ، ششمین برج فلکی که سنبله است و در این معنی گاه لفظ خوشه آید. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).
- خوشه ٔ سپهر، خوشه ٔ چرخ. برج سنبله. (برهان قاطع).
- خوشه ٔ فلک، کنایه از خوشه ٔ چرخ. کنایه از خوشه ٔ سپهر. برج سنبله. (یادداشت مؤلف):
دانه از خوشه ٔ فلک خوردی
که به پرواز رستی از تیمار.
خاقانی.


خوشه کردن

خوشه کردن. [ش َ / ش ِ ک َ دَ] (مص مرکب) بستن خوشه ٔ گیاه. بهم آمدن خوشه ٔ گیاه. بیرون آمدن خوشه ٔ کشت. (یادداشت مؤلف). اسبال. (تاج المصادر بیهقی).

تعبیر خواب

خوشه

خوشه درخواب چون سبز و تازه است، دلیل فرزند و زیادتی مال و نعمت است و چون خوشه خشک بیند، دلیل که در آن سال تنگی و قحط و نیاز است. - محمد بن سیرین

فرهنگ فارسی هوشیار

خوشه

اجتماع گلها و یا میوه ها که بواسطه محوری که قائم بهمه آنهاست نگاهداشته شده اند مانند خوشه انگور و خرما و گندم و غیره


خوشه چینی

عمل خوشه چین

نام های ایرانی

خوشه

دخترانه، تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگان که به نظر می رسد خواص مشترکیدارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است

فرهنگ معین

خوشه

چندین دانه میوه که به هم پیوسته و از شاخه درخت یا ساقه گیاه آویزان باشد، سُنبله، ششمین بُرج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود شهریور ماه در این برج دیده می شود. [خوانش: (ش) (اِ.)]

فرهنگ پهلوی

خوشه

چند دانه که در کنار هم آویزان باشند

فرهنگ عمید

خوشه

(زیست‌شناسی) چندین گُل، دانه، یا میوۀ به‌هم‌پیوسته که از ساقۀ گیاه یا شاخۀ درخت آویزان باشند: خوشهٴ انگور، خوشهٴ خرما، خوشهٴ گندم، خوشهٴ جو،
(نجوم) = سنبله

مترادف و متضاد زبان فارسی

خوشه

سنبله، شنگله، دسته، گروه

فارسی به عربی

خوشه

اذن، باقه، عنقود، لحیه

گویش مازندرانی

خوشه

مال خود – برای خود – برای خودم

فارسی به ایتالیایی

خوشه

grappolo

فارسی به آلمانی

خوشه

Bund (n), Bündel (n), Bündeln, Büschel (m), Ähre (f), Bart (m), Das ohr [noun], Ohr (n)

معادل ابجد

خوشه چینها

980

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری