معادل ابجد
خلال در معادل ابجد
خلال
- 661
حل جدول
خلال در حل جدول
- سرکه فروش
مترادف و متضاد زبان فارسی
خلال در مترادف و متضاد زبان فارسی
- اثنا، جریان، حین، ضمن، طی، میان، هنگام، تباهیها، فسادها، خصایل، خصلتها، خویها، منشها، تکهچوب نازک، بریده پوست نارنج و نارنگی، دندان پاککن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
خلال در فرهنگ معین
- چوب باریکی که لای چیزی گذارند، چوب باریکی که با آن خرده غذای مانده در لای دندان ها را خارج کنند، میانه چیزی. [خوانش: (خِ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
- (خِ) [ع.] (اِ.) ج. خلل، تباهی ها، فسادها.
لغت نامه دهخدا
خلال در لغت نامه دهخدا
- خلال. [خ َ] (ع اِ) غوره ٔ خرما. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
-
خلال. [خ ِ / خ َ] (ع اِ) درمیان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (ملخص اللغات حسن خطیب). ضمن. طی. بین:
گفته شد آن داستان معنوی
پیش ازین اندر خلال مثنوی.
- خلال الدار، گرداگرد حدود خانه و مابین بیوتات خانه. (منتهی الارب).
- در خلال این جماعت، در بین این جمع.
- در خلال این مدت، در اثنای این مدت.
|| خِلال. ج ِ خل و خَلّه و خِلّه و خُلّه و خُلَل. (منتهی الارب). || آنچه بدان سوراخ کنند. (از تاج العروس) (از لسان العرب). توضیح بیشتر ...
- خلال. [خ َ] (ع اِ) هر عارضه ای که شیرینی را ترش گرداند. || رطب در میان شاخه های خرمابن. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
- خلال. [خ َل ْ لا] (ع ص) سرکه فروش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منسوب به خل که سرکه سازی و سرکه فروشی را می رساند. (از انساب سمعانی). توضیح بیشتر ...
- خلال. [خ َل ْ لا] (اِخ) نام او حسن بن محمدبن حسن، مکنی به ابومحمدو معروف به خلال است. رجوع به حسن بن محمدبن حسن بن علی، مکنی به ابومحمد و ابومحمد در این لغت نامه شود. توضیح بیشتر ...
- خلال. [خ َل ْ لا] (اِخ) رجوع به ابوسلمه خلال در این لغت نامه و ابوسلمه حفص بن سلیمان در خاندان نوبختی عباس اقبال ص 65، 252 شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
خلال در فرهنگ عمید
-
هرچیزی که بهصورت باریک بریده شده است: خلال بادام،
چوب باریکی که با آن لای دندانها را تمیز میکنند، خلال دندان،
[قدیمی] چوب باریک،. توضیح بیشتر ...
- میانۀ چیزی، بین،
- خویها، خصلتها،
تعبیر خواب
خلال در تعبیر خواب
- خلال دندان در خوب دیدن زدودن غم ها و ناراحتی های کوچک خانوادگی است. تعبیر خلال بادام و پرتقال همان تعبیر اصل خود را دارد و بهتر است به کلمات _ بادام و پرتقال _ و غیره مراجعه کنید. -. توضیح بیشتر ...
عربی به فارسی
خلال در عربی به فارسی
- ازمیان , از طریق , بواسطه , در ظرف , سرتاسر , از میان , از وسط , از توی , بخاطر , از اغاز تا انتها , کاملا , تمام شده , تمام. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی
خلال در گویش مازندرانی
- کیسه گونی، خلال دندان، کیسه ی پنبه که از کیسه گونی بزرگتر...
- کیسه هایی که از گونی درست شود و در آن غلات و حبوبات ریزند...
فرهنگ فارسی هوشیار
خلال در فرهنگ فارسی هوشیار
- سرکه فروش سراد در میان، سوراخکن، دندان کاو (تک: خل) سرکه ها (تک: خلل) تباهی ها (تک: خله) خوی ها غوره ی خرما (صفت) سرکه فروش. در میان، در ضمن، چوب باریکی که میان چیزی گذارند تباهی و فساد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد
خلال در فرهنگ فارسی آزاد
- خِلال، وسیلهء سوراخ کردن، سیخ نازک برای پاک کردنِ میان دندانها، قسمت میان و بین خانه ها و منازل، میان، بین (جمع: اَخِلَّه)،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید