معنی خفاش

فرهنگ معین

خفاش

(خُ فّ) [ع.] (اِ.) پستانداری است شبیه موش که دست و پای وی با پرده نازکی به هم متصل و به شکل بال است که با آن پرواز می کند. چشم هایش ضعیف است و به همین دلیل روزها را در تاریکی به سر می برد.

فرهنگ عمید

خفاش

جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش‌های برجسته، دندان‌های بسیارتیز، و قوۀ بینایی ضعیف که دست‌وپایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می‌تواند مثل پرندگان پرواز کند، شب‌پره،

حل جدول

خفاش

شب ‌پره

وامپیر

تنها پستاندار پرنده

مترادف و متضاد زبان فارسی

خفاش

بیواز، شب‌پره، شبکور، وطواط

فارسی به ترکی

تعبیر خواب

خفاش

دیدن خفاش در خواب شئامت دارد و از موش و جوجه تیغی بد تر است. دیدن خفاش در خواب نه فقط برای بیننده خواب بد است بل که روی زندگی اطرافیانش نیز اثر می نهد. اگر در خواب دیدید که خفاش را کشتید بر دشمن چیره می شوید اما باقی گذاشتن جسد خفاش خودش ابتلا و بلا است و لاشه خفاش خود گویای مصیبت است. اگر خفاش بچه کرده بود دشمنی است که ریشه دوانیده و انهدامش دشوار شده است. اگر در خواب ببینید خفاش یا بچه هایش را در کیسه ریخته و به جایی دور برده و آزاد کردید بهتر این است که آن ها را بکشید. -

فرهنگ فارسی هوشیار

خفاش

شب پره، شب پرک، شبکوره، شب پاره، و موش کور نیز گویند

فارسی به ایتالیایی

خفاش

pipistrello

لغت نامه دهخدا

خفاش

خفاش. [خ ُف ْ فا] (ع اِ) شب پره. وطواط. موش کور. مرغ عیسی. شب باره. شب باز. شب بازه، شب پرک. شب بوزه. شب یازه. شبینه. شیوز. شب کور. شیرمرغ. شیرزج. شیرزق. (یادداشت بخط مؤلف). شباره. بیواز. چرهواز. پازیره. خربواز. خربوز. خرپور. خربیواز.شبان. شبانور. شپرک. شپره. شپوز. شپوژ. شهله. یارسه. شبده. پرسه. پرسقی. یراسه. (از ناظم الاطباء). ج، خفافیش. در صبح الاعشی این حیوان چنین تعریف شده است: او پرنده ای است غریب الشکل و عجیب الوصف بدون پر و صاحب دو بال و بالهای او بدو دست او چسبیده است. بعضی می گویند که بالهایش بدو پهلوی او چسبیده است. او را خفاش بدان جهت نامند که در روز نمی بیند. در زبان عرب، این پرنده را وطواط نیز گویند، ولی عقیده ٔ پاره ای بر آنست که خفاش پرنده صغیر و وطواط پرنده ٔ کبیر است.وطواط را خطاف نیز نام است. خفاش از خواص پرندگان چیزی ندارد. او را دندانها و خصیتین است و حائض می شودو چون آدمیان می خندد و مانند چهار پایان ادرار می کند و بچه ٔ خود را از پستان خود شیر می دهد. از آنجا که در روز نمی بیند همواره برای قوت خود در وقت غروب آفتاب از لانه ٔ خود بیرون می آید و در همین وقت است که پشه ها نیز برای خوردن خون حیوانات خارج می شوند و به خفاش برمی خورند و خفاش به آنها حمله می کند و قوت خود را درمی یابد. گفته شده است که این حیوان را مسیح خلق کرده است. (از این جهت بین فارسی زبانها مرغ عیسی نام دارد). خفاش سریعالحرکت و پرعمر است خفاش ماده بین سه تا هفت جوجه می گذارد و فرزند خود را در حین پرواز زیر بال خود می گیرد و باز گفته شده است که او در حال طیران، بچه خود را شیر می دهد. چون برگ دلب خفاش را اصابت کند او را بیهوش می کند. قتل این حیوان در اسلام نهی شده است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 84):
بود خفاش و نتواند که بیند روی من نادان
ز من پنهان شود زیرا منم خورشید رخشانش.
ناصرخسرو.
نور خورشید در جهان فاش است
آفت از ضعف چشم خفاش است.
سنائی.
عشق خوبان و سینه ٔ اوباش
نور خورشید و دیده ٔ خفاش.
ظهیرفاریابی.
هواداری مکن شب را چو خفاش.
نظامی.
نتوانم که ترا بینم از آنک
چشم خفاش ضیا نپذیرد.
عطار.
آنچنانکه لمعه ٔ دریاش اوست
شمس دنیا در صفت خفاش اوست.
مولوی.
غایت لطف و کمال او بود
ورنه خفاشش کجا مانع شود.
مولوی.
بچشم کوته اغیار درنمی گنجد
مثال چشمه ٔ خورشید و دیده ٔ خفاش.
سعدی (طیبات).
که تاب خور ندارد چشم خفاش.
شبستری.
چشم خفاش اگر پرتوخورشید ندید
جرم بر دیده ٔ خفاش نه بر خورشید است.
ابن یمین.
از پی طعمه شامی شده ام چون خفاش
وز پی دیدن خورشید شدم چون حربا.
؟

واژه پیشنهادی

نوعی خفاش

خفاش میوه‌خوار

خفاش نعل‌بینی

خفاش آبی

خفاش بینی‌برگه‌ای ایرانی

خفاش دُم آزاد

خفاش دم کوتاه

خفاش خون‌آشام

خفاش کوچک

خفاش ناهیدی

خفاش خوک‌بینی کیتی

فارسی به عربی

خفاش

مضرب

معادل ابجد

خفاش

981

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری