معنی خصومت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(خُ مَ) [ع. خصومه] (اِمص.) دشمنی، عداوت.
فرهنگ عمید
دشمنی، پیکار،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
دشمنی
مترادف و متضاد زبان فارسی
جدال، جنگ، حقد، کینه، کینهتوزی، دشمنی، ستیز، ستیزه، عداوت، عناد، مخاصمه، مخالفت،
(متضاد) دوستی
کلمات بیگانه به فارسی
دشمنی
فارسی به انگلیسی
Animosity, Antagonism, Bad Blood, Belligerence, Belligerency, Enmity, Hostility, Ill Will, Score, Virulence
فارسی به عربی
خصومه، عداوه، إحْنه
تعبیر خواب
اگر بیند با مردم بی سبب خصومت می کرد، دلیل که مردم از زبان وی رنجور و اندوهگین شوند. - جابر مغربی
اگر بیند با والی آن دیار خصومت کرد و بر وی غالب شد، دلیل که از والی آن دیار بدو خیر و منفعتی رسد. اگر به خلاف این بیند دلیل که از وی بدو رنج و زیان رسد. اگر بیند پادشاه به خصومت رفت، دلیل که حاجتش روا شود. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
اگر بیند با کسی خصومت کرد و بر وی غالب شد، تاویلش به خلاف این است. - محمد بن سیرین
فرهنگ فارسی هوشیار
عداوت، دشمنی، نبرد
فرهنگ فارسی آزاد
خُصُومَت، دشمنی- نزاع و مجادله (به کلمهء خِصام مصدر خَصَمَ، یَخْصِمُ نیز مراجعه شود)،
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1136