معنی خصلت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(خَ لَ) [ع. خصله] (اِ.) خوی، صفت. ج. خصال.
فرهنگ عمید
صفت، خصوصیت، ویژگی،
[قدیمی] خو، عادت،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
منش، خو، سرشت
مترادف و متضاد زبان فارسی
جبلت، سجیه، طینت، صفت، منش، نعت،
(متضاد) ذمه، خلق، خو، داب
فارسی به انگلیسی
Attribute, Character, Ethos, Grain, Habitude, Humor, Property, Savor, Savour, Streak, Trait, Way
فارسی به ترکی
haslet
فرهنگ فارسی هوشیار
خوی و صفت، خواه نیک و خواه زشت باشد
معادل ابجد
1120