معنی خشوع
لغت نامه دهخدا
خشوع. [خ ُ] (مص) فروتنی کردن. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) (از تاج العروس) (ترجمان علامه جرجانی). صاحب منتهی الارب می گوید: خشوع قریب است بخضوع یا خضوع در بدن است و خشوع در آواز و چشم همه باشد. الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکراﷲ. (قرآن 57 / 16). || چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از تاج العروس). || فرودآمدن صدا: یومئذ یتبعون الداعی لاعوج له و خشعت الاصوات للرحمن فلاتسمع الا همساً. (قرآن 20 / 108). || رفتن کوهان و ماندن از آن اندکی. || خدوی لزج انداختن. || آرامیدن. || ساکن شدن. || زاری و تذلل نمودن. || نزدیک شدن ستاره به غروب. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد). || در نزد صوفیان خشوع در تعریفات جرجانی (ص 68) چنین آمده است: الخشوع و الخضوع و التواضع بمعنی واحد و فی الاصطلاح اهل الحقیقه: الخشوع الانقیاد للحق و قیل هو الخوف الدائم فی القلب و قیل من علامات الخشوع ان العبد اذا غضب او خولف اورد علیه استقبل ذلک بالقبول.
خشوع کردن
خشوع کردن. [خ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) فروتنی کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
خضوع و خشوع
خضوع وخشوع. [خ ُ ع ُ خ ُ] (ترکیب عطفی، اِمص مرکب) فروتنی. تواضع. تضعضع. تذلل. (یادداشت بخط مؤلف).
فارسی به انگلیسی
Modesty, Reverence, Stoop
فرهنگ معین
فروتنی، اطاعت. [خوانش: (خُ) [ع.] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
فروتنی،
از روی خواری و زاری سر به اطاعت فرود آوردن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی آزاد
خُشُوع، (خَشَعَ، یَخْشَعُ) فروتنی کردن، اطاعت و فرمانبرداری کردن، تَذَلُّل کردن، ترسیدن، پسْت کردن صدا،
انگلیسی به فارسی
خشوع کردن
آیه های قرآن
آنها که در نمازشان خشوع دارند؛
معادل ابجد
976