معنی خشن

خشن
معادل ابجد

خشن در معادل ابجد

خشن
  • 950
حل جدول

خشن در حل جدول

  • زبر
  • زبر و ناهموار، تندخو
  • زبر و ناهموار
  • تندخو
  • زبر و ناهموار، تند خو
مترادف و متضاد زبان فارسی

خشن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • درشت، زبر، ضخیم، ناهموار، نخاله، بی‌ادب، پرخاشگر، تند، تندخو، ستیزه‌خو، عصبانی، عنیف، ناملایم،
    (متضاد) نرم، لطیف، ملایم، جدی، سخت‌گیر، ناهنجار، ناخوش‌آیند، زمخت، خشک، نافرهیخته، بی‌فرهنگ. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

خشن در فرهنگ معین

  • درشت، زبر، تندخو، نامهربان. [خوانش: (خَ ش) [ع.] (ص.)]
  • مرغابی ای بزرگ تیره رنگ و سفید سر، بازی که نه سفید باشد نه سیاه. [خوانش: (خَ شَ) (ص. )]. توضیح بیشتر ...
  • (~. ) گیاهی است از انواع بوریا که از آن جامه بافند و درویشان پوشند. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

خشن در لغت نامه دهخدا

  • خشن. [خ َ ش ِ] (ع ص) درشت از هر چیز. (قاموس اللغه). مقابل لین. صلب. زبر. زمخت. ناهموار. ناخوار. ناهنجار. (یادداشت بخط مؤلف). درشت غیر املس از هرچیزی. (از منتهی الارب). ج، خِشان. || یکی از پانزده وجعی که صاحب نام اند: دردی است که با او درشتی و زبری در عضو باشد. (شرح نصاب) درقانون در مبحث «الاوجاع التی لها اسماء» شیخ می گوید: سبب وجعالخشن. و صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: العی است گویی چیزی درشت به آن موضع میرسد. توضیح بیشتر ...
  • خشن. [خ ُ] (ع مص) درشت گردیدن. (منتهی الارب).

  • خشن. [خ ُ] (ع مص) ج ِ اَخشَن. (از منتهی الارب). رجوع به «اخشن » شود. توضیح بیشتر ...
  • خشن. [خ َ ش َ] (اِ) گیاهی باشد که از آن جامه بافند و فقیران و درویشان پوشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری). || جامه ٔ ساخته شده از خشن:
    برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد
    این خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری.
    خاقانی.
    ای که ترا به زخشن جامه نیست
    حکم بر ابریشم و بادامه نیست.
    نظامی.
    - خشن پوشیدن، جامه ای که از گیاه خشن بافته باشند در بر کردن. (ناظم الاطباء).
    || منافق بودن. (از ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • خشن. [خ َ ش ِ] (اِ) مخفف خشین و آن بازیی باشد نه سفید و نه سیاه. (از برهان قاطع). خشین. خشنسار. (حاشیه ٔ برهان قاطع). در لغت نامه ٔ فرس ص 124 بنا بر قول حاشیه ٔ برهان قاطع آمده: خشن سپید بود و همین است در صحاح الفرس. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

خشن در فرهنگ عمید

  • [مجاز] فاقد نرمش و مهربانی، تندخو: نگاه خشن،
    [مجاز] فاقد لطافت یا ظرافت، زمخت: صدای خشن،
    [مقابلِ نرم] زبر، ناهموار: پوست خشن،. توضیح بیشتر ...
  • کبود،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خشن در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

خشن در فارسی به انگلیسی

  • Abrasive, Abrupt, Coarse, Crass, Crude, Grim, Gross, Hard, Hardhearted, Inclement, Indelicate, Neanderthal, Primitive, Randy, Rank, Relentless, Rough, Rude, Rugged, Rustic, Stern, Stiff, Tough, Ungainly, Violent. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

خشن در فارسی به عربی

  • اجش، خشبی، خشن، شرس، صاخب، صارخ، فظ، فی العراء، قاسی، قرحه، متوقع للانخفاض، مستوی عالی، وقح. توضیح بیشتر ...
عربی به فارسی

خشن در عربی به فارسی

  • زبر , خشن , زمخت , بی ادب , دارای ساختمان خشن و زمخت , درشت , ناهنجار , بدخلق , ترشرو , گرفته , ناصاف , ناهموار , ژنده , کهنه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

خشن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • درشت از هر چیز، زمخت، ناهموار، ناهنجار، درشت گردیدن
فارسی به ایتالیایی

خشن در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

خشن در فارسی به آلمانی

  • Rabauke, Weh, Widerstandsfähig, Wund, Wunde (f), Zäh
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید