معنی خش

لغت نامه دهخدا

خش خش کردن

خش خش کردن. [خ ِ خ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) صدای خش خش درآوردن. (یادداشت بخط مؤلف).


خش خش

خش خش. [خ ِ خ ِ] (اِ صوت) حکایت صوت جامه ٔ آهاردار گاه رفتن یا جنبیدن صاحب آن و امثال آن. بانگ جامه ٔ نو و بانگ کاغذو جز آن. خشت خشت. (یادداشت بخط مؤلف):
از آنسو خشخش مخفی ازینسو شق شق مدفون
شنو این رمز از قاری سؤال است آن جواب است این.
نظام قاری.
آواز رفتن مار در سقف یا میان کزل و کاه. (یادداشت بخط مؤلف): و خشخش رفتن او [افعی] همچون خشخش درختان بود که باد بر وی بزد. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی).


خش

خش. [خ َ] (اِ) مادرزن. (برهان قاطع). || مادرشوهر. (برهان قاطع). خَشامَن. || دو تند و تیز. (از برهان قاطع):
در راه مدح ذاتت کلکم ببین که دایم
از پای فرق سازددر وقت رفتن خش.
شمس فخری.
|| بیخ. بغل. ابط. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). کش. (انجمن آرای ناصری):
دست شاعر به خش برد صله را
سوزنی شاعری است دست به خش.
سوزنی (ازجهانگیری).

خش. [خ َ] (اِخ) نام قریه ای است به اسفراین. (یادداشت بخط مؤلف).

خش. [خ ُ] (اِ) مادرزن. (برهان قاطع). خَشامَن. رجوع به خشامن شود:
تازیانه دوتا چو... خسر
موش اندرشکسته چون... خش.
منجیک.
دست خوش زمانه برکنده و شخوده
روی از طپانچه زن ریش از کشیدن خش.
شمس فخری (از آنندراج).
|| مادرشوهر. (برهان قاطع). خَشامَن. رجوع به خشامن شود. || (ص) نوعی کتابت برای کلمه ٔ خوش است یعنی خوب. نیک. خوش. || خشک. (ناظم الاطباء).

خش. [خ ُش ش] (ع اِ) پشته ٔ ریگ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).

خش. [خ َش ش] (ع ص، اِ) چیزی درشت و سیاه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خاش ّ. || شتر چوب در بینی کرده. ج، خاش ّ. || شکاف در چیزی. ج، خاش ّ. || باران اندک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خاش ّ.

خش. [خ َش ش] (ع مص) درآمدن در چیزی. || دشمن داشتن کسی را و ملامت کردن او را پنهان. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). || چوب در بینی شتر کردن تا مهاربر آن کشیده شود. || باران اندک آوردن ابر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).

فرهنگ معین

خش

مادرزن، مادرشوهر،

(خَ) (اِ.) = خاشه: ریزه، خاشه.

فرهنگ عمید

خش

شیار کوچک بر روی چیزی، خراش،
ناصافی در طنین صدا،


خش خش

صدای حرکت خفیف دو چیز بر روی یکدیگر، مانند کاغذ، برگ خشک، و پارچۀ آهاردار،

حل جدول

خش

اختلال صدا، مادرزن و مادرشوهر، مخفف خوش

مخفف خوش

اختلال صدا، مادر زن و مادر شوهر، مخفف خوش

اختلال صدا

فارسی به انگلیسی

خش‌

Particle, Scrunch

گویش مازندرانی

خش

شوهر خواهر – شوهر دختر

خرس

بوسه

فامیل، قوم، شوهر دختر، شوهر خواهر

خط روی شیشه یا هر چیز دیگر


خش خش

به خوبی – کاری را با خوشی به انجام رساندن

صدایی که از لگدمال کردن برگهای خشک برخیزد

فرهنگ فارسی هوشیار

خش

مادر زن، مادر شوهر چاک و شکاف در چیزی چاک و شکاف در چیزی


خش خش

صدای کاغذ و پارچه آهاردار

فارسی به عربی

خش خش

هریسه


خش

ضوضاء

معادل ابجد

خش

900

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری