معنی خرگوش
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(خَ) (اِ.) پستانداری علفخوار جزو راسته جوندگان با گوش های دراز و دو دست های کوتاه تر از پاها که بسیار تند می دود.
فرهنگ عمید
(زیستشناسی) پستانداری علفخوار و از راستۀ جوندگان، با گوشهای دراز، لبهای شکافدار، دستهایی کوچکتر از پاها، و دم کوتاه،
(نجوم) = ارنب
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارنب، دوشان
فارسی به انگلیسی
Rabbit
فارسی به ترکی
tavşan
فارسی به عربی
ارنب، ارنب بری
تعبیر خواب
خرگوش به خواب زنی پارسا و خاموش بود. اگر کسی بیند درخانه او خرگوش است، دلیل که زنی بدین صفت بخواهد و پوست و استخوان او به خواب مال و منافع اندک است. اگر بیند که خرگوش بکشت، دلیل که به سبب عیال او را مصیبتی رسد. اگربیند گردن خرگوش را به سوی قفا در پیچید، دلیل که با زن خویش از راه دیگر مجامعت کند. - جابر مغربی
رگوش به خواب دیدن بد است. اگر بیند خرگوش بگرفت یا کسی بدو عطا داد، دلیل که زنی بد خواهد یا کنیزکی بد بخرد. اگر بیند پوست خرگوش پوشیده بود یا از گوشت او می خورد، دلیل که چیزی اندک از زن به وی رسد. اگر بیند که بچه خرگوش داشت، دلیل که او را حالی پیش آید که در او هیچ نباشد، جز رنج و بعضی از معبران گویند: رنج و اندوه او از فرزندان است. - محمد بن سیرین
گویش مازندرانی
خرگوش بومی مازندران
فرهنگ فارسی هوشیار
جانوریست معروف و حیوان وحشی که گوشهای دراز دارد
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Hase (m), Kaninchen (n)
معادل ابجد
1126