معنی خروس

خروس
معادل ابجد

خروس در معادل ابجد

خروس
  • 866
حل جدول

خروس در حل جدول

فرهنگ معین

خروس در فرهنگ معین

  • (خُ) (اِ. ) مرغ نر خانگی از راسته ماکیان. ، ~ بی محل (عا. ) کنایه از: کسی که کارها را بی موقع و بی جا انجام دهد. ، ~ جنگی الف - خروسی که برای خروس بازی تربیت کنند. ب - آدم شرور و دعواطلب. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

خروس در لغت نامه دهخدا

  • خروس. [خ َ] (ع ص) زن دوشیزه در اول حمل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). || زن نفساءکه ازبهر وی طعام خرسه سازند. || زن کم شیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). توضیح بیشتر ...
  • خروس. [خ ُ] (ع اِ) ج ِ خَرس و خِرس. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
  • خروس. [خ ُ] (اِ) دیک. نر از ماکیان و مرغ خانگی. (ناظم الاطباء). نرمرغ. مرغ نر. نرینه ٔ مرغ خانگی. خروچ. خروه. خرو. خره. گال. رنگین تاج. خروش. ابوحماد. برائلی. (یادداشت بخط مؤلف). ابوالیقظان. ابوالنبهان. ابوسلیمان. ابوبرائل. ابوحسان. ابوحماد. ابوعقبه. ابوعلویه. ابومدلج. ابوالمنذر. ابوالندیم. (المرصع). صرصر. عوف. دیش. صارخ. طخی. (منتهی الارب). در حاشیه ٔ برهان قاطع آمده است: پهلوی xros از ریشه ٔ اوستایی xraos بمعنی خروشیدن، لغهً بمعنی خروشنده (بمناسبت بانگ وی) = فارسی: خروه، خروچ، خروز، بلوچی kros، خوانساری kros، گیلکی xorus، فریزندی. توضیح بیشتر ...
  • خروس. [خ ُ] (اِ) خیزآب. (یادداشت بخط مؤلف). کوهه. موج آب. || هیکلی است شبیه خروس که از کاغذ می سازند. (یادداشت بخط مؤلف). || قسمی ظرف شراب. پیاله. (یادداشت بخط مؤلف):
    می ز خروس ده منی همچو پر تذرو ده
    هین که خروس صبح خوان بار دگر فشاند پر.
    مجیر بیلقانی.
    || بَظَر. خُروسَک. خُروسه. گندمک. (زمخشری). تلاق. چوچوله. (یادداشت بخط مؤلف). || گلوله. || رقص و سرود یونانیان. || شهوت پرست. (از ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

خروس در فرهنگ عمید

  • جنس نر از مرغ خانگی،
    * خروس کولی: (زیست‌شناسی) پرنده‌ای وحشی شبیه خروس و بزرگ‌تر از کبوتر با پاهای دراز، بال‌های بزرگ، دم پهن، چشم‌های درشت، و کاکلی از پر که بیشتر در کنار آب‌ها و سبزه‌زارها به سر می‌برد،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

خروس در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

خروس در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

خروس در فارسی به عربی

تعبیر خواب

خروس در تعبیر خواب

  • گر کسی به خواب بیند که خروس داشت و دانست که ملک اوست، دلیل که مردی عجمی را که بنده او بود، قهر کند. اگر بیند خروس را بکشت، دلیل که بر بنده ظفر یابد. اگر بیند با خروس جنگ می کرد، دلیل که با مردی عجمی او را صحبت افتد. اگر بیند از آن خروس وی را گزندی آمد، دلیل که آن مرد وی را گزندی رساند. اگر بیند خروس بچه بیافت، یابه وی داند، دلیل که ا را پسری یا غلامی حاصل شود از کنیزان. اگر بیند که بانک خروس می شنید، دلیل که راه خیرات و نیکی گزیند. توضیح بیشتر ...
  • اگر بیند خروسی داشت، دلیل که او را پسری آید یا با مردی او را صحبت افتد. - جابر مغربی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

خروس در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) مرغ نر خانگی از راسته ماکیان که دارای نژاد های مختلف است. یا خروس بی محل (بی هنگام) کسی که کارها را بیموقع و بیجا انجام دهد. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

خروس در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

خروس در فارسی به آلمانی

  • Hahn (m), Heulen, Schrei (m), Schreien, Weinen
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید