معنی خرمای هند

حل جدول

لغت نامه دهخدا

خرمای اربو

خرمای اربو. [خ ُ ی ِ اَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خرمالو. خرمای اربه. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به اربه شود.


خرمای اربه

خرمای اربه. [خ ُی ِ اَ ب َ / ب ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خرمالو. خرمای اربو. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به اربه شود.


خرمای هندی

خرمای هندی. [خ ُ ی ِ هَِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خرمای هندو. اربه. اربو. تمر هندی. (یادداشت بخط مؤلف). مُقْل، دَوْم. (محمودبن عمر): جابرسری، دهیست [به هندوستان] آبادان و با نعمت بسیار و اندر وی خرمای هندی و خیارشنبر بسیار است. (حدود العالم). اما اگر بیمار را طبع خشک و حرارت به افراط باشد بعوض جلاب و ماءالعسل خرمای هندی با جلاب آمیخته باید دادن. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).


خرمای هندو

خرمای هندو. [خ ُ ی ِ هَِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) تمر هندی. (یادداشت بخط مؤلف). و طعام اسفاناخ و... فرمایند و از ترشیها نیشو و غوره و اناردانک و سماق و خرمای هندو. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). خرمای هندو در دهان داشتن تشنگی بنشاند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).


خرمای بغداد

خرمای بغداد. [خ ُ ی ِ ب َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به موش ماله شود.


خرمای هارون

خرمای هارون. [خ ُ ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نام حبی است گیاهی. (یادداشت بخط مؤلف): بگیرند، حب الاَّس یک جزو، لادن چهاریک جزو، خرمای هارون دو جزو، همه را معجون کنند با یکدیگر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).


خرمای بند

خرمای بند. [خ ُ ی ِ ب َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) بَردی. (حبیش تفلیسی).


خرمای ابوجهل

خرمای ابوجهل. [خ ُ ی ِ اَ ج َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نوعی از خرما باشدو از پوست آن رسن تابند. (آنندراج) (برهان قاطع). یک نوع خرمای جنگلی در بلوچستان. (از ناظم الاطباء).


خرمای خشک

خرمای خشک. [خ ُ ی ِ خ ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خرماخارک. خرماخرک. (یادداشت بخط مؤلف): اگر جزوی بسایی با شیره ٔ خارک سبز که خرمای خشک خوانندش به بینی بازافکنی رعاف بازگیرد. (الابنیه فی حقایق الادویه).


خرمای کور

خرمای کور. [خ ُ ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از خرمای بی حلاوت و بدطعم. (آنندراج):
چه جنبانی این نخل بن را بزور
که شد خار او تیز و خرماش کور.
امیرخسرو (از آنندراج).


خرمای عقیل

خرمای عقیل. [خ ُ ی ِ ع َ] (اِخ) نام مکانی است: معقل بن یسار در بصره به آخرعهد معاویه درگذشت. نهر معقلی در بصره و خرمای عقیل بدو منسوب است. (از تاریخ گزیده چ قزوینی ص 239).


خرمای تر

خرمای تر. [خ ُ ی ِ ت َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رُطَب. (یادداشت بخط مؤلف). نوعی خرماست.


هند

هند. [هَِ] (اِخ) گروهی است از اولاد لوطبن حام بن نوح. (منتهی الارب).

فرهنگ عمید

هند

راه، طریق،
هنجار،
قاعده و قانون: گشاده بر ایشان و بر کار من / به‌ هر نیک و بد هند و هنجار من (فردوسی: لغت‌نامه: هند)،

معادل ابجد

خرمای هند

910

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری