معنی خربره نارس
حل جدول
لغت نامه دهخدا
خربره. [خ َ ب َ رِ] (اِخ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری چگنه بالا. این دهستان کوهستانی با آب و هوای معتدل و 170 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
نارس
نارس. [رَ] (ن مف مرکب) میوه ٔ خام و نرسیده. (انجمن آرا). میوه ٔ خام و شراب خام که قابل خوردن نباشد و گاهی بر گلهای ناشکفته نیز اطلاق کنند. (آنندراج). چیزی که نرسیده و پخته نشده باشد.کامل نشده. خام. به حد کمال نرسیده. (ناظم الاطباء). نارسیده. نرسیده. خام. فج. کال. ناپخته:
همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش
میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست.
قدسی (از آنندراج).
نرگس اکثر از چمن نارس به نرگسدان رود
در غریبی بیشتر طبع سخنور خورده آب.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).
دست نارس
دست نارس. [دَ رَ / رِ] (ن مف مرکب) که در دسترس نیست.
فرهنگ معین
(رَ) (ص مف.) کال، نپخته.
مترادف و متضاد زبان فارسی
خام، کال، نپخته،
(متضاد) پخته، رسا
گویش مازندرانی
میوه نرسیده – کال
فرهنگ فارسی هوشیار
میوه خام و نرسیده، بحد کمال نرسیده
فارسی به آلمانی
Grün, Roh
فرهنگ عمید
نارسیده، نرسیده،
میوۀ خام، کال،
فارسی به عربی
اخضر، جنینی، خام، غیر ناضج
فارسی به ایتالیایی
prematuro
معادل ابجد
1318