معنی خراب شدن

لغت نامه دهخدا

خراب شدن

خراب شدن. [خ َ ش ُ دَ] (مص مرکب) ویران شدن منهدم شدن:
باز وقتی که ده خراب شود
کیسه چون کاسه ٔ رباب شود.
سعدی.
عدو که گفت بغوغا که درگذشتن او
جهان خراب شود سهو بود پندارش.
سعدی.
|| فرودآمدن و خوابیدن. افتادن. واریز کردن چون دیوار و امثال آن. بزیر آمدن:
دیوار دل بسنگ تعنت خراب شد
رخت سرای عقل بیغما کنون شود.
سعدی.
|| سخت مست شدن:
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد.
حافظ.
|| ضایع شدن. فاسد شدن. عیب پیدا کردن.
- در جایی خراب شدن، در آنجا بار و بندیل گشودن و ماندن.


خانه خراب شدن

خانه خراب شدن. [ن َ / ن ِ خ َ ش ُ دَ] (مص مرکب) کنایه از بدبخت و تهیدست شدن است. بی چیز شدن. فقیر شدن. زیان فاحش دیدن.


خراب

خراب. [خ َ] (ع مص) ویران شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر زوزنی) (دهار). || (اِمص) ویرانی. بیرانی. (از منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف) (دهار):
ز مهر و کین تو چرخ و فلک گوهر ساخت
که هر دو مایه ٔ عمران شد و اصل خراب.
مسعودسعدسلمان.
|| (اِ) محل مهجور. (ناظم الاطباء). ویرانه. محل خراب شده. مخروبه. بیغوله. ج، اخربه، خرب:
بودم حذور همچو غرابی برای آنک
همچون غراب جای گرفتم بر این خراب.
مسعودسعدسلمان.
جغد شایسته تر آمد بخراب.
ادیب صابر.
خراب عالم و ما جغدوار این نه عجب
عجب از آنکه نمانند جغد را بخراب.
سوزنی.
به سخن در خراب گنج نهد
به سخن گنج را خراب کند.
خاقانی.
زآن بهشتم بدین خراب افکند
گم شد از من چو روز گشت بلند.
نظامی.
آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز
تا پادشه خراج نخواهد خراب را.
سعدی.
- امثال:
خراب را خراج نباشد.
|| (ص) ویران. مقابل آباد. (از برهان قاطع) (از رشیدی) (از جهانگیری) (از انجمن آرای ناصری) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (ترجمان علامه ٔ جرجانی). مقابل معموره:
سروبنان کنده و گلشن خراب
لاله ستان خشک و شکسته چمن.
کسائی.
مرا گفت بگیر این و بزی خرم و دلشاد
وگر تنت خراب است بدین می کنش آباد.
کسائی.
شد آن شهر آباد یکسر خراب
به سر بر همی تافتی آفتاب.
فردوسی.
چرا غم خورم زین جهان خراب
دمی خوش برآرم ز جام شراب.
فردوسی.
بدو درنشیند نگردد خراب
ز باران و از برف و از آفتاب.
فردوسی.
دفتر به دبستان بود و نقل به بازار
وین نرد بجایی که خرابات خرابست.
منوچهری.
فرونشانَد آشوبها را و بمیرانَد فتنه ها را و خراب کند علامتهای آنرا. (تاریخ بیهقی).
ای سپرده عنان دل به خطا
تنت آباد و دل خراب وجان بی آب.
ناصرخسرو.
ترسم که زیر پای زمانه ی خراب گر
آن باغها خراب شود و آن خانه ها تلال.
ناصرخسرو.
خراب کرده ٔهر کس تو کرده ای آباد
مباد هرگز آبادکرده ٔ تو خراب.
امیرمعزی.
خرابست آن جهان کاوّل تو دیدی
اساس نو کنون نتوان نهادن.
خاقانی.
دلم ز دست تو آبادگر نمی گردد
بیار آتش و در خانه ٔ خراب بریز.
خاقانی.
مصطفی آمده به معماری
که دلم را خراب دیدستند.
خاقانی (دیوان ص 878).
چو من بگذرم زین جهان خراب
بشویید جسم مرا با شراب.
؟
|| مست. لایعقل. بیخود از شراب. مست طافح. (از برهان قاطع) (از رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرای ناصری) (از ناظم الاطباء). سیاه مست. مست مست. (یادداشت بخط مؤلف):
سوی زر باید رفتن بصبوح
خویشتن کردن مستان و خراب.
منوچهری.
خداوند ما گشته مستی خراب
گرفته دو بازوی اوچاکران.
منوچهری.
دانی که جهان روبخرابی دارد
تو نیز شب و روز همی باش خراب.
خیام.
کس در ده نیست جمله مستند
بانگی بده خراب در ده.
خاقانی.
گاه مستی و گه خرابی تو
کس نداند که از چه بابی تو.
اوحدی.
البلبل یتلو صحف العشاق
و النرجس کالعشور فی الاوراق
مهتاب و شراب ناب و معشوق خراب...
؟ (ترجمه ٔ محاسن اصفهان).
ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی
سرگران از خواب و سرمست از شرابت دیدمی.
سعدی (بدایع).
عجب نیست بالوعه گر شد خراب
که خورد اندر آن روز چندان شراب.
سعدی.
ایدل آندم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج بصدحشمت قارون باشی.
حافظ.
دیریست که در پای خم افتاده خرابیم
همسایه ٔ دیوار به دیوار شرابیم.
؟
- امثال:
شب آدینه وی مست خراب.
|| غیرمزروع. ناکشته. بایر:
بجایی که بودی زمینی خراب
وگر تنگ بودی به رود اندر آب.
فردوسی.
هرچه جز از شهر بیابان شمر
بی بر و بی آب و خراب و یباب.
ناصرخسرو.
آسمانی است کز گریبان آب
بر زمین خراب می چکدش.
خاقانی.
|| شکسته. (یادداشت بخط مؤلف). || آوار. (یادداشت بخط مؤلف). || مورد تاخت و تاز واقع شده. تاراج شده. پایمال. منهدم. نابودشده. (از ناظم الاطباء):
وگر آبگیری که باشد خراب
از ایران و از رنج افراسیاب.
فردوسی.
|| ضایع. تباه شده. فاسدشده. (از برهان قاطع) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء):
چه می خواهی از این حال خرابم.
باباطاهر عریان.
گر ننگری این تن خرابم
آخر رخ خود نما بخوابم.
امیرخسرودهلوی.
|| شریر. فاسد. || خوار. ذلیل. (ناظم الاطباء).
- خراب ساختن، ویران کردن. ویرانه کردن:
نسازد همی کشور خود خراب
سپاری بمن تاج بی کین و تاب.
فردوسی.
رجوع به خراب کردن شود.
- خراب شدن، ویران گشتن. خراب گردیدن. بایر شدن. مقابل آباد شدن. ویرانه گشتن:
شد آن شهر آباد یکسر خراب
بسی بر همی تافتی آفتاب.
فردوسی.
رجوع به خراب گشتن شود.
- خراب کردن، ویران ساختن. بیرانه کردن: فرونشانَد آشوبها را و بمیرانَد فتنه ها را و خراب کند علامَتهای آن را. (تاریخ بیهقی). رجوع به خراب و خراب ساختن شود.
- خراب کرده، ویران ساخته. ویرانه کرده:
خراب کرده ٔ هر کس تو کرده ای آباد
مباد هرگز آبادکرده ٔ تو خراب.
امیرمعزی.
- خراب گردیدن، خراب شدن. رجوع به خراب گشتن و خراب شدن شود.
- خراب گشتن، ویران شدن. ویرانه شدن:
یکی جای خواهم که فرزند من
همان تا بسی سال پیوند من
بدو درنشیند نگردد خراب
ز باران و از برف و از آفتاب.
فردوسی.
وگرنه ملک و دین خراب گردد.
_ (l50k) _
(مجالس سعدی ص 26).

خراب. [خ َ] (اِخ) لقب ذکریابن یحیی واسطی محدث است و او چون لقب خود خراب بود. (از منتهی الارب).

خراب. [خ ُ ر را] (ع اِ) ج ِ خارب. رجوع به خارب در این لغت نامه شود.

خراب. [خ ِ] (ع اِ) ج ِ خَرَب. رجوع به «خرب » در این لغت نامه شود.

فارسی به انگلیسی

خراب‌ شدن‌

Cave, Deteriorate, Fail, Freeze, Rot, Waste

فارسی به ترکی

خراب شدن‬

arızalanmak, bozulmak, harap olmak

مترادف و متضاد زبان فارسی

خراب شدن

ویران‌شدن، مخروبه شدن، منهدم شدن، از کارافتادن، مست شدن، لایعقل شدن، گندیدن، فاسد شدن، متعفن شدن، بد شدن، نامطلوب‌شدن، منحرف شدن، بدکاره شدن، رسواشدن، بدنام شدن، بی‌آبرو شدن، نابود شدن، ازبین رفتن، تباه

فرهنگ فارسی هوشیار

خراب شدن

‎ پاتیل شدن (پاتیل در پارسی برابر است با سیاه مست)، ویستن (مصدر) مست و لایعقل گشتن.

فارسی به آلمانی

خراب شدن

Scheitern [verb]

حل جدول

خراب شدن

یباب


خانه خراب شدن

مثل بدبخت و تهیدست شدن

مثل بدبخت و تهی دست شدن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خراب شدن

آسیب دیدن، گزند دیدن

فارسی به عربی

فرهنگ عمید

خراب

ویران، مخروبه: ساختمان خراب،
فاقد حالت عادی: روحیهٴ خراب،
ازکارافتاده: دستگاه خراب،
گندیده، فاسد: میوۀ خراب،
آشفته: موی خراب،
[مجاز] بی‌رونق: بازار خراب،
[عامیانه، مجاز] بیمار، بدحال: حال خراب،
[مجاز] بدمست: مست و خراب،
[مجاز] نادرست، تباه،

معادل ابجد

خراب شدن

1157

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری