معنی خراب شدن

خراب شدن
معادل ابجد

خراب شدن در معادل ابجد

خراب شدن
  • 1157
حل جدول

خراب شدن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

خراب شدن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ویران‌شدن، مخروبه شدن، منهدم شدن، از کارافتادن، مست شدن، لایعقل شدن، گندیدن، فاسد شدن، متعفن شدن، بد شدن، نامطلوب‌شدن، منحرف شدن، بدکاره شدن، رسواشدن، بدنام شدن، بی‌آبرو شدن، نابود شدن، ازبین رفتن، تباه. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

خراب شدن در لغت نامه دهخدا

  • خراب شدن. [خ َ ش ُ دَ] (مص مرکب) ویران شدن منهدم شدن:
    باز وقتی که ده خراب شود
    کیسه چون کاسه ٔ رباب شود.
    سعدی.
    عدو که گفت بغوغا که درگذشتن او
    جهان خراب شود سهو بود پندارش.
    سعدی.
    || فرودآمدن و خوابیدن. افتادن. واریز کردن چون دیوار و امثال آن. بزیر آمدن:
    دیوار دل بسنگ تعنت خراب شد
    رخت سرای عقل بیغما کنون شود.
    سعدی.
    || سخت مست شدن:
    بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
    مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد.
    حافظ.
    || ضایع شدن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خراب شدن در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

خراب شدن در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

خراب شدن در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

خراب شدن در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

خراب شدن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ پاتیل شدن (پاتیل در پارسی برابر است با سیاه مست)، ویستن (مصدر) مست و لایعقل گشتن. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

خراب شدن در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید