معنی خرابی

خرابی
معادل ابجد

خرابی در معادل ابجد

خرابی
  • 813
حل جدول

خرابی در حل جدول

  • ویرانی، تباهی
مترادف و متضاد زبان فارسی

خرابی در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی،
    (متضاد) آبادی، اضمحلال، انهدام، هدم،
    (متضاد) آباد، فساد،
    (متضاد) صلاح، عیب، نقص،
    (متضاد) حسن، کمال، بیخودی، سیاه‌مستی، مستی،
    (متضاد) هشیاری، بی‌خودی، سیاه‌مستی،
    (متضاد) هشیاری، زیان، ضرر، آسیب،
    (متضاد) سود، رسوایی، بدنامی، ضعف. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

خرابی در لغت نامه دهخدا

  • خرابی. [خ َ] (حامص) ویرانی. (از ناظم الاطباء):
    سه پایه بر فلک زد زین خرابی
    گذشت از پایه ٔ خاکی و آبی.
    نظامی.
    به ز خرابی چو دگرکوی نیست
    جز بخرابی شدنم روی نیست.
    نظامی.
    خرابی و بدنامی آید ز جور
    بزرگان رسند این سخن را بغور.
    سعدی.
    چون نکردی خرابی آبادان
    بخرابی چه میشوی شادان.
    اوحدی (جام جم).
    || زیان. ضرر. (ناظم الاطباء):
    خرابی کند خصم شمشیر زن
    نه چندانکه دود دل پیرزن.
    سعدی (بوستان).
    - امثال:
    بر خرابی صبر کن کز انقلاب
    دشتها معموره و معمورها صحرا شود. توضیح بیشتر ...
  • خرابی. [خ َ] (اِخ) ابوبکر محمدبن صرح بغدادی معروف به خرابی، از روات است. او از محمدبن اسحاق مسیبی و غیره حدیث دارد و ابوبکربن مجاهد و ابوالحسین بن منادی از او روایت دارند. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

خرابی در فرهنگ عمید

  • ویرانی،

    تباهی، فساد،

    بی‌نظمی،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خرابی در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

خرابی در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

خرابی در فارسی به انگلیسی

  • Breakdown, Demolition, Destruction, Devastation, Dilapidation, Malfunction, Rack, Ruin, Ruination, Upset, Wreck. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

خرابی در فارسی به عربی

  • انحطاط، تهدیم، حطام، خراب، دمار، فشل، نعمه من الله
گویش مازندرانی

خرابی در گویش مازندرانی

  • ویرانی، زباله، آشغال
فرهنگ فارسی هوشیار

خرابی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ اوار ویرانی، تباهی، مستی و بی خویشتنی -4 زیان ‎ ویرانی مقابل آبادی، تباهی فساد، مستی و بیخودی، زیان ضرر. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

خرابی در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

خرابی در فارسی به آلمانی

  • Ausfall [noun], Verkommen, Wrack (n) [noun]
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید