معنی ختم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
به پایان رساندن، به سر آوردن، مهر کردن نامه یا هر چیز دیگر، قرآن را از اوّل تا آخر خواندن، مجلس عزاداری، مجلس ترحیم. [خوانش: (خَ) [ع.] (مص م.)]
فرهنگ عمید
مجلس سوگواری و یادبودی که پس از مردن کسی برای او برپا میکنند،
پایان، انجام، آخر،
(اسم مصدر) به پایان رسیدن، پایان یافتن، تمام شدن،
[مجاز] قرآن یا دعایی که تمامی آن در یک مجلس خوانده میشود،
(صفت) بسیار زرنگ و حقهباز: ختم روزگار،
(اسم مصدر) [قدیمی] مهر کردن نامه یا چیز دیگر،
* ختم قرآن: تلاوت قرآن از ابتدا تا انتها،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اختتام، انتها، پایان، تکمیل، تمام، فرجام،
(متضاد) بدو، مختوم، ترحیم، مراسم یابود، مراسم سوگواری، مهر کردن، مهر نهادن
فارسی به انگلیسی
Expiry
عربی به فارسی
مهر , خاتم , کپسول , پهن , کاشه , رک گو , بی پرده حرف زن , رک , بی پرده , صریح , نیرومند , مجانی , چپانیدن , پرکردن , اجازه عبور دادن , مجانا فرستادن , معاف کردن , مهر زدن , باطل کردن , مصون ساختن , تحت تاثیر قرار دادن , باقی گذاردن , نشان گذاردن , تاثیر کردن بر , نشان , اثر , نقش , طبع , خوک ابی , گوساله ماهی , تضمین , مهر کردن , صحه گذاشتن , مهر و موم کردن , بستن , درزگیری کردن , پوزه , خرطوم فیل , پوزه دراز جانور , سرلوله اب , لوله کتری وغیره , پوزه زدن به
فرهنگ فارسی هوشیار
بپایان رساندن، پایان کار، مهر کردن، پایان دادن، امضاء کردن نامه با انگشتری، مهر کردن نامه
فرهنگ فارسی آزاد
خَتْم، مُهر- عسل،
معادل ابجد
1040