معنی خاطره ماندگار

حل جدول

خاطره ماندگار

اثری از هانیه پورعلیخان


خاطره

یادمان

لغت نامه دهخدا

ماندگار

ماندگار. [دْ / دَ / دِ] (نف مرکب) کسی که در جایی اقامت (دایمی یا طولانی) کند. پایدار. بادوام. آنکه بماند. ماندنی. مقابل رفتنی. آنکه آهنگ ماندن کرده است، مهمانها ماندگار نیستند (برای شب یا روز نمی مانند). این نوکر ماندگار نیست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گاه این کلمه را به فرزندی دهند که برادر و خواهران قبل از او در کودکی فوت کرده اند (برای تفأل به ادامه ٔ زندگی او). (فرهنگ فارسی معین).


خاطره

خاطره. [طِ رَ / رِ] (از ع، اِ) اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری از آن در ذهن شخص مانده باشد. گذشته های آدمی. || وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است. دیده های گذشته یا شنیده های گذشته.ج، خواطر، خاطره ها، خاطرات. || یادگار.
- خاطره نویس، افرادی که خاطرات افراد بزرگ تاریخ زمان خود را می نویسند.
- خاطره نویسی، عمل ثبت خاطرات.

مترادف و متضاد زبان فارسی

ماندگار

ساکن، مقیم، پایدار، جاوید، مانا، ماندنی،
(متضاد) رفتنی

فارسی به انگلیسی

ماندگار

Abiding, Resident, Lasting, Permanent, Persistent

فرهنگ فارسی هوشیار

ماندگار

پایدار، با دوام، ماندنی


ماندگار شدن

(مصدر) درجایی اقامت (دایمی یا طولانی) کردن: هنگام برگشتن در کرمانشاه خرجیش تمام و همانجا ماندگار شده بود.

فرهنگ معین

ماندگار

کسی که در جایی اقامت (دایم یا طولانی) کند، پایدار، ماندنی. [خوانش: (اِ.)]

فرهنگ عمید

ماندگار

ماندنی، پایدار، آنچه پیوسته بر یک حال بماند و تغییر نکند،

فارسی به عربی

ماندگار

جوهری، دائم


خاطره

انطباع، تذکار، حاجه تذکاریه، مذکرات

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

ماندگار

دیرپا

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خاطره

یادبود، یادمان

معادل ابجد

خاطره ماندگار

1131

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری