معنی خاتون

خاتون
معادل ابجد

خاتون در معادل ابجد

خاتون
  • 1057
حل جدول

خاتون در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

خاتون در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بانو، کدبانو، بی‌بی، بیگم، خانم، مخدره،
    (متضاد) آقا، همسر، زن‌اصیل، شریفه، کنیز، کلفت، خادمه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

خاتون در فرهنگ معین

  • بانوی بزرگ زاده، کدبانو، بی بی. [خوانش: [تر.] (اِ.)]
لغت نامه دهخدا

خاتون در لغت نامه دهخدا

  • خاتون. (اِخ) کوهی است که از مشرق به کوه گور سفید متصل است و 3800 گز ارتفاع دارد. (جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 33). توضیح بیشتر ...
  • خاتون. (اِخ) (مدرسه ٔ. مهد عراق) نام مدرسه ای در نیشابور بوده است. محمد قزوینی در تعلیقات لباب الالباب (چ لیدن ج 1 ص 296) می نویسد: ابوالحسن علی بن زیدبن محمد الاوسی انصاری در تاریخ بیهق در ترجمه ٔ حال ابوالفضل بیهقی می گوید: «و ازتصانیف او تاریخ ناصری است و از اول ایام سبکتگین تا اول ایام سلطان ابراهیم روزبروز را تاریخ ایشان بیان کرده است و آن همانا سی مجلد مصنف زیادت باشد. ازآن مجلدی چند در کتابخانه ٔ سرخس دیدم و مجلدی چند در کتابخانه ٔ مدرسه ٔ خاتون مهد عراق در نیشابور. توضیح بیشتر ...
  • خاتون. (ترکی، اِ) خانم و بانو. این لفظ برای احترام بنام زن متصل میشود مثل زینب خاتون و سکینه خاتون. سابقاً عمومی بوده لیکن اکنون مخصوص بعضی از ایلات و دیه هاست و دیگران جای آن خانم استعمال میکنند و برای مقدسات دینیه در وعظ و کتب همان خاتون گویند. لفظ خاتون در قدیمترین کتاب فارسی ترجمه ٔ تاریخ طبری (قرن چهارم هجری) هم مکرر آمده پس باید فارسی باشد اگر چه فرهنگهای ترکی آن را ترکی ضبط کرده اند. در سنسکریت بانوی خانه را کتم بینی هم گویند که ممکن است از ریشه ٔ خاتون باشد. توضیح بیشتر ...
  • خاتون. (اِخ) مادر طغشاده و زن بیدون بخاراخداه بود. چون پسر شیرخواره ٔ او پادشاه شد با عبیداﷲ زیاد که در سال 53 هَ. ق. از جانب معاویه بحکومت خراسان منصوب شده بود جنگید و شکست خورد، سپس باتقدیم هدایائی به او با وی صلح کرد. (از عیون الاخبار ج 1 ص 132) (شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 223). توضیح بیشتر ...
  • خاتون. (اِخ) دختر قطب الدین شاه بود که در 690 هَ. ق. برادر خود را که فرمانروا بود کشت و بر سریر حکومت بنشست. این رباعی از اوست:
    بس غصه که از چشمه ٔ نوش تو رسید
    تا دست من امروز بدوش تو رسید
    در گوش تو دانه های در می بینم
    آب چشمم مگر بگوش تو رسید.
    (صبح گلشن). توضیح بیشتر ...
  • خاتون. (اِخ) عنوان خاصی که «تومن » یا «بومین خاقان » پیشوای ترکان در چین به زن خود داد. (از شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 180). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

خاتون در فرهنگ عمید

  • بانو، بی‌بی، کدبانو، خانم، زن بزرگمنش،
    [قدیمی] عنوان ترکی و مغولی زنان و دختران خان و خاقان، بانوی عالی‌نسب: باده‌دهنده بتی بدیع ز خوبان / بچهٴ خاتون ترک و بچهٴ خاقان (رودکی: ۵۰۶)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

خاتون در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

خاتون در فارسی به ترکی

نام های ایرانی

خاتون در نام های ایرانی

  • دخترانه، خانم، کدبانو، لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید، به صورت پسوندهمراه بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند نرگس خاتون. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

خاتون در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

خاتون در فرهنگ فارسی آزاد

  • خاتُوْن، زن شریفه، خاتم محترمه (جمع: خَواتِیْن)، اصل این لغت ترکیِ مغولی است که به زن پادشاه یا فرمانروا اطلاق میشده، بعداً بفارسی و سپس بعربی آمده است،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید