معنی حواله کردن
فارسی به انگلیسی
Remit
فرهنگ فارسی هوشیار
چک کردن (مصدر) حواله دادن.
حواله
(مصدر) سپردن، (اسم) آنچه بکسی واگذار گردد چیزی که بعهده دیگری محول شود، پول یا جنسی که بموجب نوشته ای بشخصی واگذار شود تا از دیگری دریافت دارد. چک، سپرده، سپردن
مترادف و متضاد زبان فارسی
حوالهدادن، برات کردن، واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، پاس دادن، فرستادن، پرتاب کردن
حواله دادن
حواله کردن
حواله
برات، حوالت، واگذاری، محول
حل جدول
فرهنگ معین
(حَ لِ یا لَ) [ع. حواله] نک حوالت.
فرهنگ عمید
آنچه به کسی واگذار میشود یا به عهدۀ کسی محول میگردد،
پول یا جنسی که به موجب نوشتهای به کسی واگذار میشود تا از فرد دیگری بگیرد، برات،
* حواله دادن: (مصدر متعدی)
پرداخت پول یا جنسی را بهعهدۀ کسی گذاشتن،
نوشته بهدست کسی دادن که برود پولی یا جنسی را از دیگری بگیرد،
فارسی به عربی
صک، طلب، مسوده
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Anordnen, Auftrag (m), Befehl (m), Befehlen, Bestellung (f), Ordnung (f)
معادل ابجد
324