معنی حمام

فرهنگ عمید

حمام

محلی برای شست‌وشوی بدن، گرمابه،

کبوتر،

قضاوقدر،
مرگ، موت،

حل جدول

حمام

مرگ، غذا، قدر

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حمام

گرمابه

فارسی به انگلیسی

حمام‌

Bath, Bathroom

فارسی به ترکی

حمام‬

hamam, banyo

عربی به فارسی

حمام

شستشو , استحمام , شستشوکردن , ابتنی کردن , حمام گرفتن , گرمابه , حمام فرنگی , وان , حمام , وان حمام , جای شستشوی بدن درحمام

فرهنگ فارسی هوشیار

حمام

کبوتر، هر نوع مرغ طوقدار گرمابه، محل شستن سر و بدن گرمابه، محل شستن سر و بدن

فرهنگ فارسی آزاد

حمام

حِمام: مرگ، موت (جمع:حُمَه) حُمام: سیّد شریف، سرور و مهتر،

فارسی به آلمانی

حمام

Badezimmer (n)

فارسی به عربی

حمام

حمام، مرحاض


حمام گرفتن

حمام


حمام فرنگی

حمام

لغت نامه دهخدا

حمام

حمام. [ح َم ْ ما] (ع اِ) گرمابه. مذکر است. (از منتهی الارب). ج، حمامات. (منتهی الارب). وفارسیان به تخفیف نیز استعمال نمایند. (آنندراج).
- امثال:
رستم در حمام، نقش در حمام.
اگر تو آدمئی اعتقاد من آنست
که دیگران همه نقشند بر در حمام.
؟
مثل حمام جن است، یعنی یکی از یکی درازترند.
مثل حمام زنانه، که همگی در آن واحد سخن گویند.

حمام. [ح َم ْ ما] (اِخ) دهی از دهستان یعقوب وندپاپی بخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و گرم است. سکنه ٔ آن 100 تن.آب آن از چشمه ٔ حمام و رود زال. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ٔ پاپی می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

حمام. [ح ُ] (ع اِ) تب همه ستوران. (ناظم الاطباء). تب جمع ستوران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و گویند تبی است مخصوص به اسب. (اقرب الموارد). || مهتر شریف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سید شریف. (اقرب الموارد).

حمام. [ح َ] (ع اِ) کبوتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || هر نوع مرغ طوق دار. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). مثل فاخته و قمری و مرغ سنگخوار ومرغ ساق جر. (اقرب الموارد). حمامه یکی آن. و مذکر ومؤنث در حمامه یکسان است. مانند حیه. (منتهی الارب). و تاء در آن برای دلالت بر وحدت است نه بر تأنیث. (اقرب الموارد). کسایی گوید: حمام کبوتر بری است و یمام کبوتر خانگی و اصمعی گوید: یمام کبوتر وحشی است و آن نوعی از پرندگان صحرایی است. (اقرب الموارد).
- بیض الحمام، نوعی است از انگور پردانه. (اقرب الموارد).
- حمام الحرم، کبوتری که در حرم مکه خانه و لانه و مسکن دارد و این مثل است در احترام و مصونیت، زیرا شکار چنین کبوتری حرام است. (اقرب الموارد).
- حمام الرسل، کبوترانی که به آنها رسالت و پیغام بری را آموخته اند و نامه ٔ پیغام را بگردن آنها آویزند و بهر کسی که خواهند پرواز دهند و آن ها میروند و با پاسخ برمیگردند. (اقرب الموارد).
- حمام مطوقه، مجازاً شرم مرد. (یادداشت مرحوم دهخدا):
آوردت از رزان و بحمام برد باز
واندر کفت نهاد حمام مطوقه.
سوزنی.
- رعی الحمام، گیاهی است. (اقرب الموارد).
- ساق الحمام، گیاهی است. (اقرب الموارد).
- عنق الحمام، رنگی است بین قرمزی و کبودی. (از اقرب الموارد). مثل گردن کبوتر.

حمام. [ح ِ] (ع اِ) ج ِ حُمَّه. (از منتهی الارب). رجوع به حمه شود. || قضا و قدر مرگ. (منتهی الارب). قضای موت وقدر آن. (از اقرب الموارد). مرگی. (مهذب الاسماء).

فرهنگ معین

حمام

(حَ مّ) [ع.] (اِ.) گرمابه. ج. حمامات.،~ِ زنانه کنایه از: جای شلوغ و پر سر و صدا. (? (حمام (حِ) [ع.] (اِ.) مرگ، موت.

(حَ) [ع.] (اِ.) کبوتر. ج. حمائم.

کلمات بیگانه به فارسی

حمام

گرمابه

گویش مازندرانی

حمام سر

حمام گرمابه، مکان و محل حمام

معادل ابجد

حمام

89

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری