معنی حلقه فلزی
حل جدول
طوقه
حلقه فلزی زین اسب
رکاب
حلقه فلزی مشبک سرقلیان
بادگیر
حلقه فلزی چرخ موتورسیکلت
طوقه
حلقه
چنبر
واحد شمارش چاه
چنبر، دایره
فارسی به عربی
اربط، ثقب، حلقه، خصله، زنار، سلسله، ضفیره، قرط
فرهنگ معین
هرچیز مدور و دایره شکل که میانش خالی باشد، دایره، انجمن، مجلس، گروه، زره. [خوانش: (حَ قِ) [ع. حلقه] (اِ.)]
فرهنگ عمید
هرچیز گرد و دایرهشکل: حلقههای زنجیر،
نوعی انگشتر ساده که بهویژه به نشانۀ نامزدی یا متٲهل بودن بهدست میکنند،
واحد شمارش برخی چیزهای گرد: یک حلقه لاستیک، دو حلقه چاه، یک حلقه فیلم،
[مجاز] گروهی که دور هم جمع میشوند، انجمن، محفل،
وسیلهای لولادار و چکشمانند بر روی قسمت خروجی برخی درها که برای ایجاد صدا به در کوبیده میشود، کوبه،
[قدیمی] نوعی گوشوارۀ ساده که کنیزان و غلامان به گوش میکردند،
٧. [قدیمی، مجاز] زنجیر،
لغت نامه دهخدا
حلقه. [] (اِخ) (بمعنی حصه و نصیب) یکی از شهرهای لاویان که بواسطه اشیر منسوب بود و گویا همان یرقه حالیه باشد و آن دهی است که بمسافت هفت میل بشمال شرقی عکا واقع است. (از قاموس کتاب مقدس).
حلقه. [ح َ ق ِ] (اِخ) دهی است از دهستان رودحله ٔ بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیرو مرطوب. دارای 150 تن سکنه میباشد. از رودحله مشروب میشود. محصولاتش غلات، اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
فلزی
فلزی. [ف ِ ل ِزْ زی] (ص نسبی) منسوب به فلز یا ساخته شده از فلز.
فرهنگ واژههای فارسی سره
چنبر، چنبره
فرهنگ فارسی هوشیار
هر چیز مدور بشکل دایره
معادل ابجد
270