معنی حلقه زینتی
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Circlet
لغت نامه دهخدا
زینتی. [ن َ] (اِخ) شاعر. رجوع به زینبی شود.
زینتی. [ن َ] (اِخ) محمدحسین. از اهل مشهد و شخصی آرمیده و هموار است و در فن بنائی و معماری نادر زمان خود میباشد. چون خیلی درویش نهاد است اشعارش نیز درویشانه می باشد. تاریخ را بسیار خوب می گوید و این رباعیها از اوست:
ای دوست شکست توبه های من مست
زآن روست که صورت قبول تو نبست
از راه کرم قبول کن توبه ٔ من
کآن توبه که شد قبول دیگر نشکست.
###
دم پیش کسی ز غم نمی باید زد
داد از ستم الم نمی باید زد
این درد به هیچکس نمی باید گفت
می باید مرد و دم نمی باید زد...
(مجمع الخواص صص 299- 300).
حلقه
حلقه. [] (اِخ) (بمعنی حصه و نصیب) یکی از شهرهای لاویان که بواسطه اشیر منسوب بود و گویا همان یرقه حالیه باشد و آن دهی است که بمسافت هفت میل بشمال شرقی عکا واقع است. (از قاموس کتاب مقدس).
حلقه. [ح َ ق ِ] (اِخ) دهی است از دهستان رودحله ٔ بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیرو مرطوب. دارای 150 تن سکنه میباشد. از رودحله مشروب میشود. محصولاتش غلات، اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه پیشنهادی
انگشتری
فارسی به عربی
اربط، ثقب، حلقه، خصله، زنار، سلسله، ضفیره، قرط
فرهنگ معین
هرچیز مدور و دایره شکل که میانش خالی باشد، دایره، انجمن، مجلس، گروه، زره. [خوانش: (حَ قِ) [ع. حلقه] (اِ.)]
فرهنگ عمید
هرچیز گرد و دایرهشکل: حلقههای زنجیر،
نوعی انگشتر ساده که بهویژه به نشانۀ نامزدی یا متٲهل بودن بهدست میکنند،
واحد شمارش برخی چیزهای گرد: یک حلقه لاستیک، دو حلقه چاه، یک حلقه فیلم،
[مجاز] گروهی که دور هم جمع میشوند، انجمن، محفل،
وسیلهای لولادار و چکشمانند بر روی قسمت خروجی برخی درها که برای ایجاد صدا به در کوبیده میشود، کوبه،
[قدیمی] نوعی گوشوارۀ ساده که کنیزان و غلامان به گوش میکردند،
٧. [قدیمی، مجاز] زنجیر،
فرهنگ واژههای فارسی سره
چنبر، چنبره
فرهنگ فارسی هوشیار
هر چیز مدور بشکل دایره
معادل ابجد
620