معنی حلب

فرهنگ معین

حلب

(حَ لَ) [ع.] (اِ.) ظرف مکعب مستطیل از جنس حلب.

(حَ) [ع.] (مص م.) دوشیدن شیر.

حل جدول

حلب

شهری در سوریه، دومین شهر پر جمعیت سوریه

دومین شهر پرجمعیت سوریه

دومین شهر پر جمعیت سوریه

شهری در سوریه

شهری در سوریه، دومین شهر پرجمعیت سوریه

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

حلب

شیر دوشیدن

لغت نامه دهخدا

حلب

حلب. [ح َ] (ع مص) بر دو زانو نشستن. (اقرب الموارد) (آنندراج): حلب الرجل، جلس علی رکبتیه. (اقرب الموارد). || فراهم آمدن از هر سو. (اقرب الموارد) (از آنندراج): حلب القوم حلباً و حلوباً؛ اجتمعوا علی کل وجه. (از اقرب الموارد). || دوشیدن. (آنندراج). حَلَب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حِلاب. (اقرب الموارد).

حلب. [ح ُ ل ُ] (ع ص، اِ) حلوبه. || حیوانهای سیاه. || مردم ذی فهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).

حلب. [ح َ ل َ] (اِخ) دهی است جزو دهستان ایجرود بخش حومه ٔ شهرستان زنجان. سردسیر و دارای 470 تن سکنه میباشد. از رودخانه ٔ ایجرود مشروب میشود و محصولاتش غلات، انگور، میوه و قلمستان است. اهالی به کشاورزی و گله داری و گلیم بافی گذران میکنند. راه آن مالرو و در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

حلب. [ح َ ل َ] (ع اِ) شیر دوشیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). || مال سلطان. (مهذب الاسماء). خراج و باج نامعین. (آنندراج) (منتهی الارب). || ماله لاحلب و لاجلب، قیل دعاء علیه و قیل لا وجه له. (منتهی الارب). || در تداول عرف بازار، ظروف معد برای روغن و نفت و بنزین و غیره. قوطی دله. || (مص) شیر دوشیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). حَلب. حِلاب. (اقرب الموارد).

حلب. [ح ُل ْ ل َ] (ع اِ) نباتی است. (مهذب الاسماء). گیاهی است که از آن دباغت کنند و هم او را آهو خورد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج): «دلوتمأی ذُبغت ْ بالحلّب ». راجز. (از اقرب الموارد).

حلب. [ح َ ل َ] (اِخ) شهر بزرگی است ازشام، خرم و آبادان و با مردم و خواسته ٔ بسیار و یکی باره دارد که سوار بر سر وی گرداگرد وی بگردد. (حدود العالم). شهری بزرگ است که هوایی خوش و آبی سالم وگوارا دارد. این شهر در آغاز قصبه ٔ «جند قنسرین » بوده است. گویند حضرت ابراهیم در این مکان روزهای جمعه گوسفندان خود را میدوشید و شیر آنها را بفقرا و مستمندان صدقه میداد و فقرا «حلب حلب » یعنی «دوشید دوشید» میگفتند از این رو به این نام خوانده شد. به این وجه تسمیه، اعتباری نیست، زیرا حضرت ابراهیم و مردم شام در زمان وی عرب نبودند. گروهی دیگر گویند که حلب و حمص و برذعه سه برادر از فرزندان عملیق بودند و هریک شهری را بنیاد گذاردند که بنام خود آنها نامیده شد. بطلمیوس گوید: طول شهر حلب 69 درجه و 30 دقیقه وعرض آن 35 درجه و 25 دقیقه است و در اقلیم چهارم قرار گرفته و طالع آن عقرب است. و ابوعون در زیج خود گوید: طول حلب 63 درجه و عرض آن 34 درجه و ثلث و در اقلیم چهارم است. حلب شهری است از سوریه دارای 407612تن جمعیت. نام این شهر در وثائقی که بهزاره ٔ دوم پیش از میلاد برمیگردد آمده است. و از آنجا که در راه کاروانهایی قرار گرفته که از سرزمین شام به عراق مسافرت میکنند، اهمیت و شهرت کسب کرده است. این شهر مرکزکشور حیثیان بود و تا اوان حکومت بیزنطی اعتبار و اهمیت آن ادامه داشت. عربان در قرن هفتم هجری و سلجوقیان ترک در قرن یازدهم هجری بر آن مستولی گردیدند. وصلیبی ها در 1124 م. آنرا محاصره کردند و صلاح الدین ایوبی 1183 و مغول ها در 1260- 1401 م. و عثمانی ها در 1517- 1832 و 1840- 1920 م. و مصریها در 1832- 1840 م. بر این شهر استیلا یافتند. مهمترین محصولات این شهر ابریشم و پارچه های پنبه ای است و پشم و پوست و میوجات از کالاهای بازرگانی آن بشمار میرود. از مهمترین آثار باستانی آن قلعه ٔ مشهور و مسجدجامع و برج و باروی شهر و ساختمانهای چندی است مربوط به دوره ٔ ایوبیان و ممالیک. (الموسوعهالعربیه المیسره). و رجوع به معجم البلدان و تاریخ کامل ابن اثیر و عیون الاخبار واخبارالدوله السلجوقیه و حلل سندسیه و نزهه القلوب ج 3 و تاریخ الحکماء قفطی و تاریخ حلب شود: خواهنده ٔ مغربی در صف بزازان حلب میگفت. (گلستان). یکی از رؤسای حلب که مرا با او سابقه ٔ معرفتی بود گذر کرد. (گلستان). و آبگینه ٔ حلبی بیمن. (گلستان).

مترادف و متضاد زبان فارسی

حلب

پیت، دلی، حلبی، شیر

فرهنگ عمید

حلب

ظرفی از جنس حلبی و به شکل مستطیل یا استوانه برای حمل مایعاتی مانندِ نفت و بنزین، حلبی،

فارسی به عربی

حلب

علبه

معادل ابجد

حلب

40

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری