معنی حق تقدم

فارسی به انگلیسی

حق‌ تقدم‌

Preemption, Priority

فارسی به عربی

حق تقدم

اولویه، الأسبقیه، حق الأسبقیه، حق الأفضلیه


تقدم

تفضیل، تقدم، أحقِّیه، الأسبقیه

حل جدول

حق تقدم

اولویت


مثل رعایت حق تقدم

آسیاب به نوبت

فارسی به ایتالیایی

حق تقدم

precedenza

لغت نامه دهخدا

تقدم

تقدم. [ت َ ق َدْ دُ] (ع مص) در پیش شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پیش آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || بسیار پیشی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیشی گرفتن از قوم. || مقدم بودن. (ازاقرب الموارد) (از محیط المحیط). سبقت و پیش روی و برتری و ترجیح و اولویت. (ناظم الاطباء). پیش بودن شی ٔبر شی ٔ ثانی. (غیاث اللغات) (آنندراج):
تقدم هست یزدان را چو بر اعداد، واحدرا
زمان حاصل، مکان باطل، حدث لازم، قدم برجا.
ناصرخسرو.
تقدم او بر اهل روزگار گذاشت تا مخدوم همه شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || پیش گویی طبیب از عاقبت بیماری که تقدمه المعرفه نیز گویند:... و قیل تقدم المعرفه؛ یطلق فی الطب علی الازمنه الثلاثه. رجوع به تقدمه المعرفه شود. || (اصطلاح فلسفه)... بدان که تقدم بر پنج نوع است:اول تقدم بالمکان چنانکه تقدم امام بر مقتدی و این را تقدم بالرتبه نیز نامند. دوم تقدم بالزمان چنانکه تقدم آدم علیه السلام بر محمد مصطفی (ص). سوم تقدم بالشرف چنانکه تقدم محمد مصطفی (ص) بر آدم علیه السلام. چهارم تقدم بالعلت چنانکه تقدم حرکت دست بر حرکت کلید. پنجم تقدم بالطبع و آن بودن شی ٔ مقدم بحیثیتی که محتاج باشد بطرف او متأخر و نبود متقدم علت تامه برای متأخر چنانکه تقدم وضو بر صلوه واحد بر اثنین. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به جامع الحکمتین ناصرخسرو چ دکتر کربن و دکتر معین صص 243-245 و تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ علوم عقلی و اساس الاقتباس ص 58 شود. || فرمودن یا وصیت کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). امر کردن کسی را به چیزی. (از اقرب الموارد).

عربی به فارسی

تقدم

جلو رفتن , جلو بردن , پیشرفت , مساعده , ترقی , ترفیع , سهم الا رثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند , پیش قسط , سوق دادن , منجر شدن , پیش افت , تقدم , پیشرفت کردن

فرهنگ معین

تقدم

(تَ قَ دُّ) [ع.] (مص ل.) پیش افتادن، جلو رفتن.

فرهنگ عمید

تقدم

پیش‌ افتادن، جلو رفتن،
پیشی داشتن، پیش بودن از دیگران،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تقدم

پیشینگی

فرهنگ فارسی آزاد

تقدم

تَقَدُّم، پیش افتادن، پیشی گرفتن، پیش بودن از دیگران، نزدیک شدن،

فرهنگ فارسی هوشیار

تقدم فلسفی

پیشبود و آن پنج گونه است پیشبود هدیشی (تقدم بالمکان یا تقدم بالرتبه)، پیشبود زمانی (تقدم بالزمان)، پیشبود والایی (تقدم بالشرف)، پیشبود بنی (تقدم بالعلت)، پیشبود نهادی (تقدم بالطبع)


تقدم

پیشی نمودن، سبقت و برتری

کلمات بیگانه به فارسی

تقدم

پیشینگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تقدم

اولویت، برتری، پیش‌دستی، پیشی، ترجیح، رجحان، سبق، مزیت،
(متضاد) تاخر، پیش افتادن، پیش بودن، پیش رفتن، جلو رفتن، پیشی جستن، پیشی گرفتن

معادل ابجد

حق تقدم

652

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری