معنی حقیر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(حَ) [ع.] (ص.) ذلیل، خوار، زبون.
فرهنگ عمید
کوچک، صغیر،
ضعیف،
ذلیل، خوار، زبون،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
کهتَر، کوچک، پست، فرومایه
کلمات بیگانه به فارسی
کوچک
مترادف و متضاد زبان فارسی
پست، دون، ذلیل، رذل، فرومایه، بیقدر، خوار، خوارمایه، اندک، خرد، خفیف، کوچک، ناقابل، ناکس، کمهمت، بنده، اینجانب، من، کمارزش
فارسی به انگلیسی
Abject, Inferior, Little, Petty, Pitiful, Simple, Wretched
فارسی به ترکی
hakir
فارسی به عربی
اهانه، ضییل، قلیلا
عربی به فارسی
قابل تحقیر , خوار , پست , زبون , نکوهش پذیر , مطرود
فرهنگ فارسی هوشیار
کوچک، محقر، اندک
فرهنگ فارسی آزاد
حَقِیر، کوچک، ذلیل، خوار و زبون،
معادل ابجد
318