معنی حفر
فارسی به ترکی
kazı
فارسی به عربی
حفر
لغت نامه دهخدا
حفر. [ح َ] (ع مص) کندن زمین. کندن [چنانکه گودی چاهی را]. (منتهی الارب). کندن زمین را با آهنی چون بیل و کلند و امثال آن. (از منتهی الارب).زمین کندن. (تاج المصادر بیهقی) (منتخب از غیاث).
- حفر بئر، فروبردن چاه. گود کردن. فروکندن. حفر خرابه ها.
- حفر چیزی، پاک کاویدن آن، چنانکه زمین را با آهن کنند. کاویدن. کاوش کردن. (فرهنگ فارسی معین).
|| حفر مراءه؛ آرامش با وی. || لاغر کردن. (تاج المصادر بیهقی). || حفر عنز؛ لاغر کردن ماده بز را. || حفر ثری فلان، تفتیش کار او کردن و بر آن واقف شدن. || حفر صبی، افتادن دندانهای شیری کودک. || غیث لایحفره احد؛ باران که اقصای آن کس نمیداند. || تباه شدن بن دندانهای. دمیدگی و تباهی بن دندانها. تباهی دندان. (مهذب الاسماء). شوخ گرفتن بن دندان. (تاج المصادر بیهقی). || (اِمص) کاوش.
حفر. [ح َف َ] (اِخ) نام دیگر گلخنگان است. (از فارسنامه).
حفر. [ح ُ ف َ] (ع اِ) ج ِ حفره. (از اقرب الموارد): در حدیث آمده: القبر روضه من ریاض الجنه او حفره من حفرالنیران.
حفر. [ح َ] (ع اِ) چیزی چون خزف زودشکن که به بن دندانها بندد برنگ زرد یا سیاه یا سبز و آنرا قلح نیز گویند. رجوع به تذکره ٔ انطاکی ج 2 ص 151، 152 و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || چاه فراخ دهانه. (اقرب الموارد). || بیماری در چشم: و هرگاه که جراحت بپوست سوم برسد حفر گویند. [در بیماریهای چشم]. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی خطی کتابخانه ٔ مؤلف ورق 287 ص 1).
حفر. [ح َ ف َ] (اِخ) نام موضعی میان مکه و بصره و آنرا حفیر نیز نامند. || موضعی بکوفه که عمربن سعدالحصری بدانجای فرودآمد و از همین جاست انتساب او به حفری. || نام چاهی بمکه. آبی از آبهای نملی در وادی مهزول. (معجم البلدان).
حفر. [ح َ ف َ] (ع اِ) چاه فراخ دهانه. چاه فراخ. || خاک که از حفره بیرون آرند. خاکی که از زمین کندن بیرون آید. (اقرب الموارد). || آن جایگاه که آنرا کنند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، احفار. جج، احافیر. || دمیدگی و تباهی بن دندان یا زردی آن. زردی که بر بیخ دندان برآید. (از اقرب الموارد). تباهی دندان. ج، احفار. (مهذب الاسماء).
حفر کردن
حفر کردن. [ح َ ک َ دَ] (مص مرکب) حفر. کندن.
عربی به فارسی
حفر , کاوش , حفاری , کنایه , کندن , کاوش کردن , فرو کردن , حکاکی
فرهنگ معین
(حَ) [ع.] (مص م.) کندن، گود کردن.
حل جدول
کندن
مترادف و متضاد زبان فارسی
حفاری، کندن، گود کردن، کاوش کردن، کاویدن، کاوش
فارسی به انگلیسی
Dig, Excavation
فرهنگ فارسی هوشیار
کندن زمین، فرو بردن چاه
فرهنگ عمید
کندن زمین، گود کردن،
کندن چاه،
معادل ابجد
288