معنی حضانت

لغت نامه دهخدا

حضانت

حضانت. [ح َ / ح ِ ن َ] (ع مص) واداشتن کسی را از حاجت وی. (تاج المصادربیهقی). بازداشتن. (دهار). || سر خود کارکردن بی دیگری. || ولایت بر طفل و مجنون.

حضانت. [ح ِ ن َ] (ع مص) حضن. در کنار گرفتن کودک را. پرورش دادن کودک را. پروردن بچه را. پروریدن طفل را. در کنار گرفتن کودک را و پرورش دادن او را. در بغل گرفتن صبی را. بچه پروردن. || دایگی کردن. (دهار) (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی). دایگی. تربیهالولد. (تعریفات جرجانی). پرستاری. و صاحب کشاف الفنون گوید: بکسر حاء حطی و ضاد معجمه، در لغت مصدر حضن الصبی است، یعنی کودک را پرورید، چنانکه در قاموس گفته و در شرع، پرورش دادن مادر یادایه یا غیر آنهاست کودک یا دوشیزه ای را که کودک باشد. کذا فی جامع الرموز. دایگی کردن و بچه ٔ غیری را شیر دادن. (از لطائف و کنز و منتخب، بنقل غیاث). دایگی و محافظت در تربیت و حفاظت. حضانت طفل (پسر یا دختر) در مدت دو سال شیرخوارگی با مادر است، در صورتی که بهمان شرایط که دیگران حاضر به نگهداری از طفل هستند او هم قانع باشد. و بعد از این تا سن هفت سالگی نیز حضانت مادر باقی است اگر طفل دختر باشد. در صورت مرگ پدر تا سن بلوغ طفل حق حضانت مادر باقی خواهد ماند اعم از اینکه طفل دختر باشد یا پسر:
این حضانت دید با صد رابطه
که بپروردم ورا بی واسطه.
مولوی.
|| زیر بال گرفتن مرغ بیضه و جوجه را. || دور کردن کسی را از کار. واداشتن کسی را از حاجت وی. (تاج المصادر بیهقی). دور کردن کسی را از کاری. باز داشتن. (دهار).


حضون

حضون. [ح ُ] (ع مص) حضن. حضانت. حضان. رجوع به حضن و حضانت شود.

فرهنگ معین

حضانت

(حِ نَ) [ع. حضانه] (اِمص.) پرستاری، در کنار گرفتن.

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

حضانت

پرستاری، تیمار، تیمارداری، خدمت، دایگی، زواری


تیمارداری

پرستاری، حضانت، خدمت‌کاری، غم‌خواری


پرستاری

توجه، تیمار، حضانت، خدمت، مراقبت، نگهداری

فرهنگ عمید

حضانت

پرستاری،
پرستاری از کودک، دایگی،

فرهنگ فارسی هوشیار

حضانت

پرورش دادن کودکرا، دایگی کردن، بروردن

فرهنگ فارسی آزاد

حضانت

حِضانَت، (حَضَنَ، یَحْضُنُ) کفالت و نگهداری کردن طفل، مواظبت و تربیت،

معادل ابجد

حضانت

1259

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری