معنی حض

لغت نامه دهخدا

حض

حض. [ح َض ض / ح ُض ض] (ع مص) برانگیختن. (دهار) (ترجمان عادل). برانگیختن کسی و جز آن. برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. حِضّیضی ̍. حُضّیی. براوژولیدن بر کاری. (زوزنی). تحضیض. افژولیدن. || تحریض به طعام. برانگیختن کسی را بر طعام. (آنندراج). || فاشویدن آتش. (تاج المصادر بیهقی). حث. (مهذب الاسماء). افژلیدن. (تاج المصادر بیهقی). || (ص) تازه. (غیاث از شرح نصاب).

فرهنگ معین

حض

(حَ) [ع.] (مص م.) برانگیختن، تحریک کردن.

فرهنگ عمید

حض

کسی را به کاری برانگیختن، برانگیختن،

حل جدول

حض

برانگیختن

عربی به فارسی

حض

دشتان شدن , قاعده شدن , حیض شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

حض

برانگیختن

فرهنگ فارسی آزاد

حضّ

حَضّ، (حَضَّ، یَحُضُّ) برانگیختن، تحریک کردن، ترغیب نمودن،

معادل ابجد

حض

808

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری