معنی حسنک وزیر

لغت نامه دهخدا

حسنک وزیر

حسنک وزیر. [ح َ س َ ن َ ک ِ وَ] (اِخ) رجوع به ابوعلی حسن بن محمد میکالی و حسنک میکال شود.


حسنک

حسنک. [ح َ س َ ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. 47هزارگزی شمال باختری جام، یک هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت جام به فریمان.کوهستانی، معتدل. سکنه ٔ آن 329 تن، شیعه ٔ فارسی زبان. آب آن از قنات. محصول آن غلات، تریاک. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


حسنک میکال

حسنک میکال. [ح َ س َ ن َ ک ِ] (اِخ) رجوع به ابوعلی حسن بن محمد میکالی و دستورالوزراء ص 141 و تاریخ بیهقی ص 109 و حبیب السیر و تاریخ سیستان صص 360-361 و غزالینامه شود: و وزیر حسنک را در شب برده بودند سوی هراه. (تاریخ بیهقی ص 48).


حسنک سرا

حسنک سرا. [ح َ س َ ن َ س َ] (اِخ) رجوع به حسن سرا شود.

حسنک سرا. [ح َ س َ ن َ س َ] (اِخ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش رودسر شهرستان لاهیجان. شش هزارگزی جنوب خاوری رودسر، طرفین شوسه ٔ رودسر به شهسوار. کنار دریا، مرطوب، مالاریایی. سکنه ٔ آن 150 تن. زبان گیلکی و فارسی. آب آن از نهر پلرود. محصول آنجا برنج، چای، کنف، به. شغل اهالی زراعت. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


وزیر

وزیر. [وَ] (اِ) زردچوبه. (برهان) (آنندراج):
دل و دامن تنور کردو غدیر
سرو و لاله کناغ کرد و وزیر.
عنصری.

وزیر. [وَ] (ع ص، اِ) معاون. (اقرب الموارد). هم پشت و مددکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || همنشین خاص پادشاه که مشیر تدبیر و ظهیر سریر باشد و تحمل بار گران مملکت نماید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه در برداشتن بار کسی شریک باشد. ظاهراً چون وزیر در مقدمه ٔ برداشتن بار سلطنت و ریاست با سلطان متفق میباشد لهذا به این لقب ملقب شده. (غیاث اللغات). این کلمه معرب است از وی چیر یاوجیر پهلوی و از اوستایی وی چیره به معنی فتوی دهنده. (پورداود، خرده اوستا ص 78). ارمنی وچیر، نیز ارمنی گزیر. کسی که در اداره ٔ کار ملک، شاه را یاری کند.دستور. در برابر پادشاه مسئول است. فارسی گیزیر به معنی ریش سفید ده (دهخدا). محصل مالیات. سریانی گزیرایه (به معنی ژاندارم). ابن خلکان گوید در اشتقاق وزارت و وزیر دو قول است، پاره ای لغویین گویند از وِزْر به معنی حِمْل و بار است، چه سنگینی بار ملک به دوش وزیر است و این قول ابن قتیبه است و ابواسحاق زجاج گوید: از کلمه ٔ وَزْر به معنی حبل و رسن که چنگ در آن زنند رهائی از هلاک را. (یادداشت مؤلف):
نبودی جدا یک زمان زَاردشیر
ورا همچو دستور گشت و وزیر.
فردوسی.
بفرمود تا پیش او شد دبیر
سرافراز موبد که بودش وزیر.
فردوسی.
گر تو را جان به وزر آلوده ست
داروی وزر کن وزیر مباش.
سنایی.
رفیق دون چه اندیشد به عیسی
وزیر بد چه آموزد به دارا؟
خاقانی.
نشناخته مر خلق را چه جویی
آن را که ندارد وزیر و همتا.
ناصرخسرو.
|| (اصطلاح شطرنج) مهره ای که در دست راست شاه نهند. (یادداشت مرحوم دهخدا).

وزیر. [وَ] (اِخ) لقب هارون برادر موسی علیه السلام: و اجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی اشدد به ازری. (قرآن /20 29- 30).


حسن وزیر

حسن وزیر. [ح َ س َ ن ِ وَ] (اِخ) رجوع به حسنک وزیر و نظام الملک و حسن مهلبی شود.

حل جدول

حسنک وزیر

وزیر سلطان محمود غزنوی


وزیر سلطان محمود غزنوی

حسنک وزیر

فارسی به عربی

وزیر

ملکه، وزیر

عربی به فارسی

وزیر

وزیر , وزیر مختار , کشیش () کمک کردن , خدمت کردن , پرستاری کردن , بخش کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

وزیر

پارسی تازی گشته وچیر ویچیر وزیر دستور دستور چاوشی رفت تاکند دورش دید از دور شاه و دستورش (سنائی حدیقه) (صفت اسم) دستور جمع: وزرا ء. توضیح دردوره عباسیان وزیر نخست رئیس دویان انشا ء وطغری بود و در زمان هارون الرشید بر اهمیت این مقام افزوده شد. در زمان سلجوقیان مهمترین مقام در دستگاه اداری مملکت بشمار میرفت اما در اواخر این دوره از اهمیت آن کاسته شد. در دوره صفویه وزیر همین معنی امروزی را داشت. یا ترکیبات اسمی. وزیر آبادانی و مسکن. وزیری که وزارت آبادانی و مسکن را اداره کند. یا وزیر آب و برق. وزیری که وزارت آب و برق را اداره کند. یا وزیر آموزش و پرورش. وزیری که وزارت آموزش و پرورش را اداره کند. یا وزیر اصفهان. مسئول رسیدگی کردن بامورخانه ها و عمارات وباغها واملاک وآسیاهاو مستغلات و قنوات سلطنتی و خالصه در شهر و ولایت اصفهان بود. عواید آنها را جمع آوری میکرد و بمصارفی که مقرر شده بود میرسانید. یا وزیر اطلاعات. وزیری که وزارت اطلاعات را اداره کند. وزیر اعظم. صدر اعظم. رئیس الوزرا ء نخست وزیر صفویان و قاجاریان) . یاوزیر اقتصاد. وزیری که وزارت اقتصاد رااداره کند. یا وزیر امورخارجه. وزیری که وزارت امور خارجه را اداره کند (قاجاریان پهلویان) . یا وزیر اوقاف. وزیری که وزارت اوقاف را اداره کند. یا وزیر بازرگانی. وزیری که وزرات بازرگانی را اداره کند. یا وزیر بقایا. وزیری که مستقیما تحت نظر صدراعظم کارمیکرد. وی ماموریت داشت حساب ولات و حکام را از آنهابگیرد و به مستوفی محل بدهد که حساب را تنظیم کنند و اگر ولات یا حکام طبق این حساب بدهکار بودندطلب دولت رابگیرد و به وزیر خزانه تحویل بدهد. در زمان سلطنت ناصرالدین شاه آقا علی امین حضورآشتیانه وزیر بقایا بود و در دوره مظفرالدین شاه سلطان علی خان وزیرافخم باین مقام نایل گردید وبعد پسراوامین الملک. یا وزیر بهداری. وزیری که وزارت بهداری را اداره کند وزیر صحیه. یا وزیر پست و تلگراف (و تلفن) . وزیری که وزارت پست وتلگراف (و تلفن) را اداره کند. یا وزیر پیشه وهنر. وزیری که وزارت پیشه و هنر را اداره کند وزیر صناعت. یا وزیر تجارت. وزیری که وزارت تجارت رااداره کند (قاجاریان پهلویان) . یا وزیر تفنگچیان. کسی که بامستوفی مخصوص ایندسته از سپاه مسئول کارهای دفتری تفنگچیان و یوزباشیان ومین باشیان و جارچیان بود. یا وزیر تلگراف تلگرافخانه. وزیری که وزارت تلگراف را اداره میکرد (قاجاریان) وزیر اداره تلگرافیه: جناب مخبرالدوله وزیر تلگرافخانه ممالک محرومه. )) یا وزیر جنگ. وزیری که وزارت جنگ را اداره کند (قاجاریان پهلویان) . یا وزیر چپ. وزیر دوم (پس ازصدراعظم)، مجلس نویس (صفویان) . یا وزیر خالصه. وزیری که وزارت خالصه را اداره میکرد (صفویان) . یاوزیرخزانه. وزیری بوددرعهدقاجاریه که زیر نظر صدر اعظم کار میکرد و در حقیقت متصدی خزانه کشور بود اگر ولات یا حکام بدهکار بودند مستوفی محل طلب دولت را میگرفت و به وزیر خزانه تحویل میداد اگر دستور العمل مبلغی اضافه از مخارج داشت وزیر خزانه آنرا ازولی یاحاکم می گرفت تا بمصرف بروات صادر مرکر ومخارج دیگر برساند واگر برعکس کتابچه یا باصطلاح فاضل داشت وزیر خزانه کسری را برای حاکم یا والی محل می فرستاد تامخارج پیش بینی شده در کتابچه دستور العمل معوق نماند. یاوزیرداخله. وزیری که وزارت داخله را اداره کند (قاجاریان پهلویان) . یا وزیر دادگستری. وزیری که وزارت دادگستری را اداره کند (پهلویان) وزیر عدلیه. یا وزیر دارایی. وزیری که وزارت دارایی را اداره کند (پهلویان) وزیرمالیه. یاوزیر دایره انتقالی. وزیر مزبور مانند وزیر اصفهان ظاهرا جز ء اعضای شعبه دستگاه حکومتی بوده است. وی وظیفه داشت که براراضی خالصه نظارت کند ونگذارد نقصانیمتوجه خالصه شریفه گردد. یا وزیر دربار (اعظم) . وزیری که وزارت دربار را اداره کند (قاجاریان پهلویان) . یا وزیر دفاع ملی. وزیری که وزرات دفاع ملی را اداره کند. یا وزیردفتر. وزیری که وزارت دفتر را ادراه میکرد خزانه دارکشور (قاجاریان) . یا وزیر دفتراستیفا. وزیری که وزارت دفتراستیف رااداره میکرد. یا وزیر راست. صدراعظم (اعتمادالدوله) که درجانب راست شاه می نشست (صفویان) مقابل وزیر چپ. یا وزیر راه. وزیری که وزارت راه رااداره میکرد وزیر طرق. یا وزیر رسایل (خاصه خاصه سلطنتی) . وزیری که وزارت رسایل رااداره میکرد. یا وزیر زراعت. وزیری که وزارت زراعت را اداره میکرد قاجاریان) وزیر کشاورزی. یا وزیر صناعت. وزیری ک وزارت صناعت را اداره میکرد (پهلوی) وزیرپیشه و هنر. یا وزیر طرق (وشوارع) . وزیر راه. یا وزیر عدلیه (عظمی) . وزیری که وزارت عدلیه را اداره کند (قاجاریه پهلوی اول) . یاوزیر علوم. وزیری که وزارت علوم را اداره میکرد قاجاریان) . وزیر فرهنگ وزیر معارف وزیر آموزش وپرورش. یاوزیر غلامان. وزیری که باموردفتری و مواجب و تیول و انعام غلامان و سایر کارهای ایشان رسیدگی میکرد. یا وزیر فرهنگ. وزیری که وزارت فرهنگ را اداره کند (پهلویان) وزیر آموزش و پرورش وزیر علوم وزیر معارف. یا وزیر فرهنگ وهنر. وزیری که وزارت فرهنگ و هنر را ادراه کند (پهلوی دوم) . یا وزیر فواید (فوائد) عامه. وزیری که وزارت فواید عامه رااداره کند (قاجاریه و پهلوی اول) . یا وزیر قورچیان. وزیری که بکارهای دفتری قورچیان میرسید و بامستوفی قورچیان احکام مواجب و تیول ایشان راتهیه میکرد. یا وزیر کار (و خدمات اجتماعی) . وزیری که وزارت کار را اداره کند (پهلویان) . یاوزیر کشاورزی. وزیری که وزارت کشاورزی را اداره کند (پهلویان) وزیر زراعت وزیر فلاحت. یا وزیر کشور. وزیری که وزرارت کشور را اداره کند (پهلویان) وزیر داخله. یا وزیر گمرک (گمرکخانه ها گمرکات) . وزیری که وزارت گمرک را اداره کند (قاجاریان پهلویان) . یا وزیر لشکر. وزیر جنگ (قاجاریان) . یاوزیر مالیه. وزیری که وزارت مالیه را اداره میکرد (قاجاریان پهلوی اول) وزیر دارایی. یا وزیر مختار (سیا) . مامور وزارت خارجه درسفارت خانه کشور خود که در کشور دیگر بکار می پردازد. مقام وی پس از سفیر (کبیر) است: حاجی محسن خان معین الملک وزیر مختار. یا وزیر مشاغل. وزیری که وزارت مشاغل را اداره میکرد (قاجاریان) وزیر کار. یا وزیر معادن. وزیری که وزارت معادن را اداره میکرد (قارجاریان) . یا وزیر معارف. وزیری که وزارت معارف را اداره میکرد (مشروطیت) وزیرعلوم وزیر فرهنگ وزیر آموزش و پرورش. یا وزیر موقوفات. وزیر اوقاف (صفویان) . یا وزیر نظام 0 متصدی امور لشکری آذربایجان در عهد قاجاریه: ((میرزا فتحعی خان صاحب دیوان وزیر نظام وپیشکارمملکت آذربایجان. )) توضیح رئیس قشون آذربایجان را از زمانی که این شغل با میرزا تقی خان امیر نظام (امیرکبیر) بوده است ((وزیرنظام)) مینامیدند. اول دفعه ای که این لقب شغلی بلقب عادی مبدل گشته موقعی است که محمدابراهیم خان دایی نایب السلطنه (فرزندناصرالدین شاه) که قبلا معمارباشی بوده بوزارت تهران سرافراز شده است. یاوزیر وظایف (وظائف) . وزیری که وزارت وظایف را اداره میکرد، صدراعظم رئیس الوزرا ء: ((الب ارسلان. . . بدلالت نظام الملک عمیدالملک ابونصر کندری را که وزیر او و طغرلبک بود. . . بگرفت. ))، معادن ناظر بیوتات (صفویان)، (شطرنج) مهره ایست درشطرنج که ازهمه مهره ها قوی تر و قدرت حرکتش بیشتر است. وزیر میتواند در هر نوبت در امتداد ستون و عرض صفحه ونیزروی هر دو قطر صفحه حرکت کند. حرکت وزیر هموار بخط مستقیم (عمودی یا افقی یااریب) صورت میگیرد و بهمین ترتیب مهره های حریف را میتواند بگیرد، یکی از صفحات فنر که در اتومبیل نصب می شود.

فرهنگ معین

وزیر

هر یک از اعضای هیئت دولت، رئیس وزارتخانه، فرزین، در بازی شطرنج مُهره بعد از شاه. [خوانش: (وَ) [ع.] (اِ. ص.)]

معادل ابجد

حسنک وزیر

361

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری