معنی حذر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پرهیز کردن، ترسیدن. [خوانش: (حَ ذَ) (مص ل.)]
(حَ ذِ) [ع.] (ص.) پرهیزنده، پرهیز - کننده، ترسنده، ترسان.
فرهنگ عمید
ترسنده و باپرهیز،
زیرک و هوشیار،
پرهیز کردن،
[قدیمی] ترسیدن و دوری کردن از چیزی،
[قدیمی] بیم و پرهیز،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اجتناب، احتراز، کنارهگیری، احتیاط، حزم، امساک، پرهیز، دوری، بیم، ترس، هراس
عربی به فارسی
احتیاط , پیش بینی , هوشیاری , وثیقه , ضامن , هوشیار کردن , اخطار کردن به
زیرک , عاقل , دارای عقل معاش , بادقت , با احتیاط , مواظب , بیمناک , هوشیار , محتاط , بااحتیاط , ملا حظه کار , مال اندیش , باتدبیر , متوجه , هشدار دادن , اگاه کردن , اخطار کردن به , تذکر دادن , بسیار محتاط , با ملا حظه , هشیار
فرهنگ فارسی هوشیار
پرهیز کردن، اجنتاب، ترس، بیم، هراس، دوری
فرهنگ فارسی آزاد
حَذْر، (حَذِرَ، یَحْذَرُ) ترسیدن و بیم کردن،
معادل ابجد
908