معنی حارس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(رِ) [ع.] (اِفا.) پاسدار، پاسبان. ج. حراس، احراس.
فرهنگ عمید
حفظکننده، نگهدارنده،
نگهبان، پاسبان،
حل جدول
نگهبان، حفظ کننده
مترادف و متضاد زبان فارسی
صفت پاسبان، پاسدار، حافظ، حامی، مدافع، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، محافظ، نگاهدار، نگهبان
عربی به فارسی
سرپرست , مستحفظ , سرایدار , نگهدار یاحافظ , زندانبان , قلعه بان , دربان , نگهبان , پاسدار , پاسداری کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
نگهدارنده، نگهبان
فرهنگ فارسی آزاد
حارس، حافظ، حامی، نگهبان.
َ
معادل ابجد
269