معنی حادث

لغت نامه دهخدا

حادث

حادث. [دِ] (اِخ) نام موضعی است بساحل دریای یمن.

حادث. [دِ] (ع ص) نعت فاعلی از حدوث. نو. تازه. نوشده. نوشونده. (مهذب الاسماء). نوآورده. ج، حوادِث. (تاج العروس). || (اصطلاح فلسفه) مُحدَث، مقابل قدیم. آنکه آغاز دارد. || جرجانی در تعریفات آرد: الحادث مایکون مسبوقا بالعدم و یسمی حدوثا زمانیا و قد یعبرعن الحدوث بالحاجه الی الغیر ویسمی حدوثا ذاتیا. || حدیث کننده. ج، حادثین. حادثون. حدّاث. (مهذب الاسماء). حوادث. (تاج العروس).


حادث شدن

حادث شدن. [دِ ش ُ دَ] (مص مرکب) پیش آمدن. روی دادن. اتفاق افتادن. پیداشدن. پدید آمدن. واقع گردیدن. عارض شدن. افتادن. رخ دادن. بنوی پدیدار گشتن. حدوث. دفعهً پیدا آمدن. طاری شدن. وقوع: چاره نمیشناسم از اعلام آنچه حادث شود. (کلیله و دمنه). بر درگاه ملک مهمّات حادث شود که بزیردستان در کفایت آن حاجت افتد. (کلیله ودمنه). جنگهای نابیوسیده... حادث شود. (کلیله و دمنه). شیر... پرسید که چیزی حادث شده است ؟ (کلیله و دمنه). الیسع را به خوارزم رمدی سخت حادث شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). نصربن الحسن بن فیروزان بسبب قحطی که در ولایت دیلم حادث شده بود به ولایت ایشان افتاد و همه را آواره کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). به مسامع او رسانیدند که در میان رعیت جمعی حادث شده اند و با صاحب مصر انتماء می کنند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 398). ابوعلی جامی از خواص ابوعلی سیمجور حکایت کردکه وقتی پیش خوارزمشاه برسالتی رفته بودم پیش از وحشتی که میان ایشان حادث شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).

فرهنگ عمید

حادث

تازه‌پدیدآمده،
* حادث شدن: (مصدر لازم)
رخ دادن، روی دادن، اتفاق افتادن،
پیدا شدن، پدید آمدن،

فرهنگ فارسی هوشیار

حادث

نو، تازه، نوآورده


حادث گردیدن

(مصدر) بظهور رسیدن پدید آمدن، خلق شدن ایجاد گردیدن.


حادث بذات

نودر زبانزد فرزانی

فرهنگ معین

حادث

(دِ) [ع.] (اِفا.) تازه، نو.

حل جدول

حادث

نوپدید

نو پدید

مترادف و متضاد زبان فارسی

حادث

تازه، جدید، نو،
(متضاد) قدیم، اتفاق، پیشامد، واقع، وقوع، آفریده،
(متضاد) آفریدگار، مخلوق،
(متضاد) خالق


حادث شدن

پدیدآمدن، ظاهر شدن، پیدا شدن، ظهور کردن، ایجاد شدن، به وجود آمدن، خلق شدن، رخ‌دادن، به وقوع پیوستن، اتفاق افتادن

فرهنگ فارسی آزاد

حادث

حادِث، پدید آمده، آنچه که از ابتدا وجود نداشته و بعد بوجود آمده، خلق شده، تازه و جدید (ضدّ قدیم)، (جمع:حَوادِث)،

واژه پیشنهادی

عربی به فارسی

حادث عرضی

حادثه , سانحه , واقعه ناگوار , مصیبت ناگهانی , تصادف اتومبیل , علا مت بد مرض , صفت عرضی () , شیی ء , علا مت سلا ح , صرف , عارضه صرفی , اتفاقی , تصادفی , ضمنی , عارضه (در فلسفه) , پیشامد

معادل ابجد

حادث

513

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری