معنی جیم کری

بیوگرافی

جیم کری

بازیگر (1962، نیومارکت اونتاریو- کانادا) با نام جیمز یوجین کاری به دنیا آمد. پدرش ساکسیفونیست جاز بود و به همین دلیل از کودکی در نمایش‌ها و برنامه‌های کمدی حضوری ثابت داشت. در هالیوود، مدتی اجراهای کمدی تک‌نفره را تجربه کرد و آرام آرام وارد سینما شد. اگر جری لوییس جایگزین ستاره‌های کمدی سینمای صامت و ابتدای دوران سینمای ناطق بود، جیم کری همان خصوصیات را از لوییس به عاریت گرفت؛ با این تفاوت که آن‌ها را با روح زمانه و سینمای مدرن دهه 1990 درهم آمیخت. از فیلم‌هایش: یابنده دارنده است، پگی سو ازدواج کرد، فهرست مرگ، دختران زمینی سخت نمی‌گیرند، کادیلاک صورتی رنگ، همیشه بتمن، دروغگو، من، خودم و آیرین، چگونه گرینچ کریسمس را دزدید.

حل جدول

جیم کری

بازیگر فیلم ماسک

لغت نامه دهخدا

کری

کری. [ک َ] (اِ) در تداول مردم قزوین، زال زالک است. (یادداشت مؤلف). و به طنز گویند کری هم داخل میوه شده است.

کری. [] (اِخ) دهی است در شش فرسنگی مغرب کاکی. (فارسنامه ٔ ناصری).

کری. [ک ُ] (اِ) در لهجه ٔ روستایی گیلان بمعنی دختر است. (یادداشت مؤلف).

کری. [ک َ] (اِ) مقابل جفت است. واحدی از زمین از لحاظ کشت و زرع. (یادداشت مؤلف). فرد: و به نواحی قزوین به وشمار شاهی جفت پیمایند و به وشمار شاپوری کری. (یواقیت العلوم). گویند صد کری زمین سرای او بود. (تاریخ طبرستان). در مقابل سرای از آن جانب میدان چهارصد کری زمین باغی دیگر ساختند. (تاریخ طبرستان). مردی صاحب عیال یک کری زمین ملک داشت براو تکلیف کردند، گفت: هرگز نفروشم. (تاریخ طبرستان). دیهی است مندول گویند شصت کری زمین بود برنج درفشاندندی. (تاریخ طبرستان). || واحدی در وزن: خرمنی باشد ثلث وی به صدقه داده اند و ثمن وی برای نفقه و تخم بازگرفتند و خمس باقی از بهر برزیگری بگذاشتند و سبع باقی در کندوج افکندند. بیست کری بماند اصل خرمن چند بوده است ؟ (یواقیت العلوم).
چرخ است و خوشه ای بزکاتش مدار چشم
کآن صاع کو دهد دو کری یک قفیز نیست.
خاقانی.
و رجوع به گری شود.

کری. [ک ِ] (از ع، اِ) ممال کراء عربی. (فرهنگ فارسی معین).کرا. کرایه. مال الاجاره. (ناظم الاطباء):
روا بود که ز بهر سخن به مصر شوی
وگر همه به مثل جان و دل دهی به کری.
ناصرخسرو.
تا بدان مندگان (؟) رسم به کری
خر بیار ای غلام خربنده.
سوزنی.
خانه ٔ اجرت گرفتی و کری
نیست ملک تو به بیعی یا شری.
(مثنوی).
|| سود. ارزش:
گو بیایند و ببینند این شریف ایام را
تا کند هرگز شما را شاعری کردن کری.
منوچهری.
ترا که حشمت ذاتی و هرچه خواهی هست
به کعبه گر کند این زادها بجمله کری.
ادیب صابر.
بنا کرد شهری چو شهر هری
کز آنسان کند شهر کردن کری.
نظامی.
و رجوع به کرادر این معنی شود. الاکتراء؛ به کری فاستدن. (المصادرزوزنی).

کری. [ک ُ ری ی] (ع ص نسبی) منسوب به کره. کروی. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء): شکل کری و مستدیری یافت. (سندبادنامه ص 12).
- اصطرلاب کری، نوعی اصطرلاب که بر روی آن کره ٔ مشبکی کرده اند و آن نیم کره بمنزله ٔ عنکبوت اصطرلاب مسطح باشد. (یادداشت مؤلف).

کری. [ک ُ] (اِ) در تداول اطفال، کره ٔ اسب و دیگر ستور بارکش. (یادداشت مؤلف).

کری. [ک ُرْ را] (ع اِ) حمله برای نبرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

کری. [ک َرْی ْ] (ع مص) کری ً. (منتهی الارب). سخت دویدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کندن در جوی حفره ای جدید. (از اقرب الموارد). کندن جوی را و کذا کری البئر؛ ای استحدث حفرها. (منتهی الارب). || بشتافتن و دست و پای ناهموار اندختن دابّه در رفتن. کرت الدابه. (منتهی الارب). || گوی باختن و زدن بر آن تا بلند گردد. (ناظم الاطباء).

کری. [ک َرْ ری] (حامص) کندی. بطوء. (یادداشت مؤلف):
چیزی که تو پنداری در حضرت و در غربت
کاری که تو اندیشی از کری و همواری
نیکوتر از آن باشد باﷲ که تو اندیشی
آسانتر از آن باشدحقا که تو پنداری.
منوچهری.

کری. [] (اِخ) شهرکی است [به خراسان] از حدود کوهستان و نشابور با کشت و برز بسیار اندر میان بیابان و از او کرباس خیزد. (حدود العالم).

تعبیر خواب

کری

دیدن کری به خواب، دلیل بر بینائی است و بستگی کارها. اگر کری دید که شنوا شد، دلیل که کارهای بسته بر وی گشاده شود به مراد رسد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

دیدن کری به خواب، دلیل بر تباهی دین است و نامرادی در دنیا. - محمد بن سیرین

معادل ابجد

جیم کری

283

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری