معنی جوی

فارسی به انگلیسی

جوی‌

Ditch, Flow, Rill, Run, Runlet, Runnel, Stream, Trench, Watercourse

فارسی به ترکی

جوی‬

dere, nehir

عربی به فارسی

جوی

هوایی , جوی

فارسی به عربی

جوی

اندفاع، بالوعه، جوی، قطع

فرهنگ فارسی هوشیار

جوی

رود کوچک، مجرائی که آبرا از آن جهت مشروب کردن زمین عبور دهند حادثه جوی، جنگجوی حادثه جوی، جنگجوی


لقمه جوی

نواله جوی روزی جوی


بلا جوی

فتنه جوی


نفع جوی

سود جوی

فرهنگ عمید

جوی

مربوط به جَو،

نهر،
نهر کوچک،

حل جدول

جوی

نهر

فرهنگ فارسی آزاد

جوی

جَوی، شدّت غم یا وجد- سوختن از غم یا عشق- سوزنده (از غم یا اشتیاق)، هجوم و شدت بیماری،

جَوی، عاشق، مسلول، سوزان از شدت غم یا عشق، آب بدبو و فاسد.پ
َ

جَوْی، (جَوِیَ، یَجْوی) سوختن از شدت غم یا عشق، شدید شدن بیماری، بد آمدن و دوست نداشتن، فاسد و بدبو شدن آب،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوی

جدول، جویبار، رود، نهر

فارسی به ایتالیایی

جوی

ruscello

فارسی به آلمانی

جوی

Abschneiden, Aufschnitt (m), Kürzung (f), Schliff, Schnitt (m)

معادل ابجد

جوی

19

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری