معنی جوان

جوان
معادل ابجد

جوان در معادل ابجد

جوان
  • 60
حل جدول

جوان در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوان در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • برنا، شاب، غلام، کودک، نوباوه، نوجوان، نوچه، نورسته،
    (متضاد) پیر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

جوان در فرهنگ معین

  • (جَ) [په.] (ص. اِ.) هر چیز کم سن. مق پیر.
فرهنگ عمید

جوان در فرهنگ عمید

  • آن‌که یا آنچه به حد میانۀ عمر طبیعی خود رسیده باشد، بُرنا،
    [مجاز] کم‌تجربه،
    [قدیمی، مجاز] مساعد و موافق: بخت جوان،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

جوان در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

جوان در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

جوان در فارسی به عربی

  • شاب، صغار السمک، صغیر، مراهق
فرهنگ فارسی هوشیار

جوان در فرهنگ فارسی هوشیار

  • برنا، مقابل پیر، هر چیز که از عمر آن چندان نگذشته باشد
فارسی به ایتالیایی

جوان در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

جوان در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید