معنی جواز

جواز
معادل ابجد

جواز در معادل ابجد

جواز
  • 17
حل جدول

جواز در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

جواز در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اجازه، اذن، پته، پروانه، تجویز، تصدیق، رخصت، رخصت‌نامه، روادید، گذرنامه، گواهی، مجوز. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

جواز در فرهنگ معین

  • (جَ) (اِ.) = گواز: چوبدستی که با آن گاو و خر را رانند.
  • (مص م. ) اجازه دادن، رخصت دادن، (اِ. ) گذرنامه، پاسپورت. 3- (مص ل. ) گذشتن، گذشتن از جایی. [خوانش: (جَ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
  • هاون سنگین و چوبین، مهراس، چوبی که ستوران را بدان رانند. [خوانش: (جُ) (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

جواز در فرهنگ عمید

  • اجازه‌نامه، پروانه، مجوز،
    پروانۀ سفر،
    (اسم مصدر) جایز بودن، روا بودن،
    (اسم مصدر) [قدیمی] رخصت، اجازه،
    [قدیمی] گذشتن از جایی یا از راهی،. توضیح بیشتر ...
  • نوعی هاون چوبی یا سنگی برای کوبیدن چیزی تا عصاره یا روغن آن را بگیرند، جوغن: ای به کوپال گران کوفته پیلان را پشت / چون کرنجی که فرو کوفته باشد به جواز (فرخی: ۲۰۰)،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جواز در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

جواز در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

جواز در فارسی به انگلیسی

  • Authorization, Certificate, License, Permit, Ticket
فارسی به عربی

جواز در فارسی به عربی

  • اجازه، ترخیص، حصانه، رخصه، ورقه
فرهنگ فارسی هوشیار

جواز در فرهنگ فارسی هوشیار

  • امکان و تساهل، پاسپورت، گذر نامه، پروانه، اجازه نامه، رفتن و گذشتن تشنگی تشنگی. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

جواز در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

جواز در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید